قبس

سلام

جملات ناب

نکته مهم و اساسی این است که اگر آدمی به تمامی امکانات هم برسد، رنج فردا را با خود دارد. در دنیای متحول و با توجه به وقوف و خودآگاهی انسان وسعتی برای او نخواهد بود و امنی را نخواهد داشت؛ که در متن بهارش، ترس زمستان و پاییز را همراه دارد و در متن خوشی هایش، فردای رنجور و دیروز گرفتار را شاهد است و حزن از گذشته و خوف از آینده را با خود دارد.

استاد علی صفایی حائری(کتاب شرحی بر دعاهای روزانه حضرت زهرا_ص40)

 

انشارات لیلة القدر (مرکز نشر آثار )

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد

فتوای مخالفت با بمب هسته ای بر اساس کدام آیه قرآن است؟

:

1. آیه شریفه 190 سوره مبارکه بقره :
" وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَتَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبِّ الْمُعْتَدِینَ"
" و در راه خدا با آنان که به جنگ و دشمنی شما برخیزندجهاد کنید، لکن ازحد تجاوز نکنید که خدا متجاوزان را دوست ندارد."
این آیه یکی از مصادیق ممنوعیت تولید و استفاده ازبمب اتمی درقرآن کریم به شمار می رود که درعرصه قوانین جنگی غیرقابل تغییربین مسلمانان وغیرمسلمانان فرموده است:
این آیه شریفه با وجود ایجاز واختصار درعبارت، دارای آنچنان مفاهیم بلند و برخورداری از اطلاق وعموم می باشد که می توان مصادیق وموضوعات مختلف و نوپیدا را با آن تطبیق نمود. بر همین اساس فقها ومفسران درتفسیر و تبیین کلمه " اعتداء" درآیه شریفه فوق، آن را شامل تعـدّی وتجاوز از حدود وفرمان الهی درجنگ دانسته اند " وپرواضح است که استفاده از سلاح های کشتارجمعی نظیربمب اتم که نظامیان وغیرنظامیان وهرآنچه درشعاع انفجاری- تشعشعی آن است را ازبین می برد، مصداق کامل تجاوز ازحددستورات الهی است واز دستورکارنظام اسلامی خارج.

2. آیه شریفه 8 سوره مبارکه مائده :
"یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ" "ای کسانی که ایمان آورده اید،(در هرکار فردی واجتماعی) قیام کننده استوار و دائم برای خدا و گواهان به عدل و قسط باشید و هرگز دشمنی با گروهی شما را برآن ندارد که عدالت نکنید، عدالت کنید که آن به تقوا نزدیکتراست، وتقوا پیشه کنید که همانا خداوند به آنچه می کنید آگاه است".
مفاد این آیه شریفه نیز نشان می دهد کاربرد هرگونه سلاح وابزار جنگی نظیرسلاح های کشتارجمعی علیه دشمنان، مجاز نبوده ورزمندگان اسلام از 14 قرن قبل نسبت به این قبیل قوانین بین المللی اسلام ناب ومحدودیت های جنگی اسلام ناب که درمیدان جنگ هم اصل اعتدال وعدالت را تجویز نموده است آشنا وبه آن عمل نموده و خواهند نمود.

3. آیه شریفه ٣٢، سوره مبارکه مائده :
در رابطه با منع آدم کشی جز در قبال قتل نفس یا فساد در روی زمین فرموده :" مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ کَتَبْنَا عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا وَلَقَدْ جَاء تْهُمْ رُسُلُنَا بِالبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِکَ فِی الأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ.به خاطر همین ماجرا بود که ما به بنى اسرائیل اعلام کردیم که هرکس یک انسان را بکشد بدون اینکه اوکسى را کشته باشد ویا فسادى در زمین کرده باشد، مثل این است که همه مردم را کشته، (چون انسانیت را مورد حمله قرار داده که در همه یکى است )، و هرکس یک انسان را از مرگ نجات دهد مثل این است که همه را از مرگ نجات داده و با اینکه رسولان ما براى بنى اسرائیل معجزاتى روشن آوردند. با این حال بسیارى از ایشان بعد از آن همه پیامبر (که برایشان بیامد) در زمین زیاده روى مى کنند.مفاد این آیه شریفه به نحو روشن تری حدود قتال بادشمن درمیدان جنگ را نشان می دهد که فرموده، حق ندارید کسی را بکشید بدون این که آن فرد، کسى را کشته باشد ویا فسادى در زمین کرده باشد. بنابراین کاربرد سلاح های کشتارجمعی که درصورت انفجار بیش از نظامیان، مردم عادی شهرها ومناطق جمعیتی را نابود خواهد کرد، به طریق بالاتری مجاز نبوده ورزمندگان اسلام همچنان به این دستورات توجه نمودهو از آن عدول نخواهند نمود.

آیات بسیاری از نکوهش چنین جنایاتی وپرهیزدادن مسلمانان از کاربرد آن همراه با آیات فراوانی که از رعایت عدل وپرهیزاز ظلم به انسان ها، پرهیز از ظلم به غیرمسلمانان سخن رانده است وبالاتر از آن حتی در رعایت انصاف وخوشرفتاری نسبت به حیوانات، جانوران وگیاهان درآیات و روایات اسلامی کم نیست

ادامه در ادامه مطلب

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد

دیدگاه آیت الله خوئی در باره ولایت مطلقه فقیه و امام خمینی

نظر آیت الله خویی را درباره ولایت مطلقه فقیه و امام خمینی

اصل ولایت داشتن فقیه بنا بر نظر همه فقها از جمله آیت الله خویی به طور یقینی ثابت است. آنچه مورد اختلاف است حدود اختیارات فقیه و میزان اثبات آن از طریق ادله است. بسیاری از فقهای بزرگ شیعه همواره در طول غیبت ولایت فقیه را با توجه به نیابت و انتصاب فقیه جامع الشرایط از طرف معصومین (ع) اثبات نموده اند و برخی از فقها همانند شیخ انصاری، آیت الله خویی و آیت الله جواد تبریزی، ولایت را از طریق حسبه برای فقیه ثابت می دانند. با این توضیح که تصدی در امور حسبیه، مانند ایجاد نظم در جامعه، اجرای احکام انتظامی اسلام و حفاظت از مصالح همگانی و آنچه مربوط به مصالح عامه امت اسلامی است، ضرورت هایی است که شرع مقدس درباره آن، اهمال را جایز نمی داند و قدر متقین برای تصدی آن، فقهای جامع الشرایط می باشند. به عنوان نمونه آیت الله خوئی درباره اجرای حدود شرعی (احکام انتظامی اسلام) که بر عهده‏حاکم شرع (فقیه جامع الشرائط) است، می‏فرماید: «این مساله بر پایه دو دلیل استوار است: اولا، اجرای حدود - که در برنامه انتظامی اسلام آمده - همانا در جهت مصلحت همگانی و سلامت جامعه‏تشریع گردیده است تا جلو فساد گرفته شود و تبهکاری و سرکشی و تجاوز نابود و ریشه‏کن گردد. و این‏مصلحت نمی‏تواند مخصوص به زمانی باشد که معصوم حضور دارد، زیرا وجود معصوم در لزوم رعایت‏چنین مصلحتی که منظور سلامت جامعه اسلامی است، مدخلیتی ندارد. و مقتضای حکمت الهی که‏مصلحت را مبنای شریعت و دستورات خود قرار داده، آن است که این گونه تشریعات، همگانی و برای‏همیشه باشد. ثانیا ادله وارده در کتاب و سنت، که ضرورت اجرای احکام انتظامی را ایجاب می‏کند، اصطلاحا اطلاق‏دارد، و برحسب حجیت «ظواهر الفاظ‏»، به زمان خاصی اختصاص ندارد. لذا چه از جهت مصلحت و زیربنای احکام، مساله را بررسی کنیم، یا از جهت اطلاق دلیل، هر دو جهت‏ناظر به تداوم احکام انتظامی اسلام است، و هرگز نمی‏تواند به دوران حضور اختصاص داشته باشد. در نتیجه، این گونه احکام، تداوم داشته و به قوت خود باقی است و اجرای آن در دوران غیبت نیز دستورشارع است، بلی در این که اجرای آن بر عهده چه کسانی است، بیان صریحی از شارع نرسیده و از دیدگاه‏عقل ضروری می‏نماید که مسؤول اجرایی این گونه احکام، آحاد مردم نیستند، تا آن‏که هرکس در هر رتبه ومقام، و در هر سطحی از معلومات باشد، بتواند متصدی اجرای حدود شرعی گردد زیرا این خود، اختلال‏در نظام است، و مایه درهم ریختگی اوضاع و نابسامانی می‏گردد. علاوه آن‏که در «توقیع شریف‏» آمده: « و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا، فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله‏». در پیش آمدها، به راویان حدیث ما (کسانی که گفتار ما را می‏توانند گزارش دهند) رجوع کنید، زیرا آنان حجت ما بر شمایند، و ما حجت‏خدائیم. یعنی حجیت آنان به خدا منتهی می‏گردد. و در روایت‏حفص آمده: «اجرای حدود با کسانی است که شایستگی نظر و فتوی و حکم را دارا باشند». این گونه روایات به ضمیمه دلائلی که حق حکم نمودن را در دوران غیبت از آن فقها می‏داند، به خوبی‏روشن می‏سازد که اقامه حدود و اجرای احکام انتظامی در عصر غیبت، حق و وظیفه فقهاء می‏باشد. »[1] همانگونه که ملاحظه می‏شود، ایشان همانند دیگر فقیهان بزرگ به این نتیجه رسیده‏اند که در عصر غیبت، حق تصدی در «امورحسبیه‏» - نظیر رسیدگی و سرپرستی و ضمانت اجرایی احکام انتظامی و آنچه در رابطه با مصالح عامه امت‏است - به فقیهان جامع الشرائط واگذار شده است. خواه به حکم وظیفه و تکلیف باشد، یا منصب شرعی که با نام‏ولایت عامه یاد می‏شود و در هر دو صورت، حق تصدی این گونه امور، با فقهای شایسته است. چنانکه حضرت امام (ره) نیز علاوه بر اینکه فقها را برای ولایت از ناحیه امام معصوم (ع) منصوب می داند. وظایف فقها را در مسائل حکومتی از مصادیق بارز امور حسبه دانسته و می گوید: « پنهان نیست که حفظ نظام ، حراست از مرزهای مسلمانان ، نگه داری جوانان از رویگردانی از اسلام، جلوگیری از تبلیغات ضد اسلامی و مانند آن از واضح ترین حسبیات است و دسترسی به آنها جزء با تشکیل حکومت عدل اسلامی میسر نمی باشد. پس با صرف نظر کردن از ادله ولایت فقیه، شکی نیست که فقها برای انجام این حسبیات و تصدی حکومت اسلامی قدر متقین می باشند. » 

اما در مورد ولایت مطلقه فقیه از منظر آیت الله خویی ابتدا به تعریف مختصر این موضوع پرداخته و سپس دیدگاه این فقیه بزرگوار بیان می شود :
ولایت مطلقه یعنی اینکه (برای ادامه مطلب روی فلش بالا سمت چپ و یا اینجا کلیک کنید )

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد

جملات ناب (استاد صفاِِِیی حائری)

نکته مهم و اساسی این است که اگر آدمی به تمامی امکانات هم برسد، رنج فردا را با خود دارد. در دنیای متحول و با توجه به وقوف و خودآگاهی انسان وسعتی برای او نخواهد بود و امنی را نخواهد داشت؛ که در متن بهارش، ترس زمستان و پاییز را همراه دارد و در متن خوشی هایش، فردای رنجور و دیروز گرفتار را شاهد است و حزن از گذشته و خوف از آینده را با خود دارد.

استاد علی صفایی حائری(کتاب شرحی بر دعاهای روزانه حضرت زهرا_ص40)

 

انشارات لیلة القر (مرکز نشر آثار )


,,

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمد

نقش خدا در پلیدی های انسان چیست؟

اصرار و لجاجت آن ها در برابر حق و ادامه به ظلم و بیدادگرى و کفر سبب مى‏شود که پرده‏اى بر حس تشخیص آن ها بیفتد، در سوره نساء آیه 155 مى‏خوانیم: "بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ:" خداوند به واسطه کفرشان، مهر بر دل هاشان نهاده"! و در سوره مؤمن آیه 35 مى‏خوانیم: "کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ:" این گونه خداوند مهر مى‏نهد بر هر قلب متکبر ستم کار"! و در سوره جاثیه آیه 23 چنین آمده است:" أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً:" آیا مشاهده کردى کسى را که هواى نفس را خداى خود قرار داده؟ و بنا بر این گمراه شده، و خدا مهر بر گوش و قلبش نهاده و پرده بر چشمش افکنده است.
ملاحظه مى‏کنید که سلب حس تشخیص و از کار افتادن ابزار شناخت در آدمى در این آیات معلول عللى شمرده شده است، کفر، تکبر، ستم، پیروى هوس هاى سرکش لجاجت و سرسختى در برابر حق، در واقع این حالت عکس العمل و بازتاب اعمال خود انسان است نه چیز دیگر. 
اصولا این یک امر طبیعى است که اگر انسان به کار خلاف و غلطى ادامه دهد تدریجا با آن انس مى‏گیرد، نخست یک" حالت" است، بعدا یک" عادت" مى‏شود، سپس مبدل به "ملکه" و جزء بافت جان انسان مى‏شود، گاه کارش به جایى مى‏رسد که باز گشت بر او ممکن نیست، اما چون خود آگاهانه این راه را انتخاب کرده است، مسئول تمام عواقب آن مى‏باشد بى آن که جبر لازم آید، درست همانند کسى که آگاهانه با وسیله ‏اى چشم و گوش خود را کور و کر مى‏کند تا چیزى را نبیند و نشنود.
و اگر مى‏بینیم این ها به خدا نسبت داده شده است، به این دلیل است که خداوند این خاصیت را در این گونه اعمال نهاده است."دقت کنیم".(4)
در باره پرسش مربوط به آیه دوم نیز می توان پاسخی شبیه به پرسش اول داد:
بیان این نکته کوتاه لازم است که نفاق بیماری فاجعه باری است که روح انسان را فاسد می کند. شخص منافق به دلیل نفاقش از یک کافر پست تر است. زیرا که جبهه و مرز کافر معلوم است. اما مرز منافق مشخص نیست. به همین دلیل ضرباتی را که یک منافق می تواند با نفاقش بر پیکر جامعه بزند، بسیار کاری تر از صدمه ای است که کافر می زند.
نفاق مثل یک بیماری بدون هیچ علامتی درون بدن را متلاشی می کند. و تا انسان بفهمد که چی بر سرش آمده از بین رفته است. اما کفر نشانه دارد و انسان می تواند با تشخیص علایمش، آماده مقابله با آن بشود.
این که خدای متعال زیادتی مرض و شک را در دل منافقان به خودش نسبت داده به این معنا است که چنین بیمارانی علاج پذیر نیستند. بیمارانی که خود درپی تشدید بیماری شان هستند و با پرورش نفاق و دو رویی در جان و دل شان، موجب می شوند که خدا بر ایشان خشم کند.این خشم موجب تزاید بیماری شان می شود. آری کسی که خودش را به آن راه می زند و نمی خواهد هدایت شود، مستوجب نفرین و خشم الهی می شود.خشم الهی یعنی افزونی بیماری.
در تبیین معنای "فزادهم الله مرضا "نوشته اند:
فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ- در دل های شان بیمارى است روح شان بیمار است. مقصود از این مرض بیمارى شک و تردید است. زیرا همان طور که مرض و بیمارى بدن را از حدّ اعتدال و صحت بیرون می آورد، شک و تردید هم که خود آفت قلب است آن را از حال صحت و اعتدال خارج می کند.
بعضى گفته ‏اند اصل مرض "فتور" و سستى است و بیمارى تن سستى اعضاء و بیمارى قلب (روح) سستى آن است از خدا.
"فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً" 
در تفسیر این آیه چند بیان وارد شده است:
1-هر آیه و بیان و دلیلى که از طرف خدا آورده می شود، شک و تردید اینان زیاد تر می شود. پس نسبت دادن زیادى مرض شک اینان به خدا از این نظر است. همان طور که در قصه حضرت نوح آمده:"فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائِی إِلَّا فِراراً"خدایا خواندن من اینان را نتیجه ‏اى جز فرار و گریزشان ندارد.
و نیز آیه کریمه: "وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ" کسانى که در قلب شان مرضى است، آیات ما پلیدى آنان را بیشتر نمود، به همین معنا تفسیر شده است که آیات الهى چون شک اینان را زیادتر می کند، پس در نتیجه بر پلیدى آنان مى‏افزاید.
2- از پیشرفت اسلام در دل های شان غم و حزنى است. چون نزول رسول اکرم در مدینه و ظهور و قدرت مسلمین سبب نگرانى و غم و اندوه آنان شد، پس خداوند با بیشتر قدرت دادن و کمک کردن رسول خدا و مسلمین، بر غم و اندوه آنان افزود.
3- تقدیر آیه چنین است: "فزادتهم عداوة اللَّه مرضا" یعنى دشمنى با خدا بیمارى آنان را افزود و کلمه "عداوت" (دشمنى) در آیه حذف شده است. مثل آیه کریمه "فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ"واى بر سخت دلان از ذکر خدا یعنى دشمنى با خدا بیمارى آنان را افزود. 
4- آیاتى که پرده از روى زشت کارى و اعمال قبیح آنان بر می دارد سبب غم و اندوه ایشان می گردد پس معناى آیه این است که در دل هاى ایشان غمى است از نزول این نوع آیات و خدا با بیشتر رسوا کردن آنان بر غم و اندوهشان می افزاید.
5- کلمات: "فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً" نفرین است یعنى خدا بیمارى آنان را بیفزاید نظیر آیه کریمه: "ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ"سپس باز گشتند که خدا دل هاى آنان را باز گرداند. و خدا توفیق هدایت را از آنان بگیرد.(5) 
2- "فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً" یعنى خدا بر بیمارى آن ها مى‏افزاید، زیرا آنان نسبت به آن چه از وحى که بر پیامبر نازل مى‏شد، کفر مى‏ ورزیدند و به همان نسبت بر کفر خویش مى‏افزودند و گویا خداى سبحان، همان چیزى را بر "بیمارى" آن ها افزود که خود سبب ازدیاد آن شده بودند، و فعل "زاد" را به خود آنان که مسبب زیاد شدن 
مرض شان بودند نسبت داده است. چنان که در آیه "فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ" یعنى هر گاه سوره‏اى از جانب خدا نازل شود، بر خبث ذاتى آنان خباثتى افزوده می شود.(6) 
3-در دل هاى آن ها بیمارى خاصى است."فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ"اما از آن جا که در نظام آفرینش، هر کس در مسیرى قرار گرفت و وسایل آن را فراهم کرد. در همان مسیر، رو به جلو مى‏رود، و یا به تعبیر دیگر تراکم اعمال و افکار انسان در یک مسیر آن را پررنگ تر و را سخت تر می کند، قرآن اضافه مى‏کند:" خداوند هم بر بیمارى آن ها مى‏افزاید"فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً"
از آن جا که سرمایه اصلى منافقان، دروغ است و تا بتوانند، تناقض ها را که در زندگی شان دیده مى‏شود با آن توجیه کنند، در پایان آیه مى‏فرماید:" به دلیل دروغ هایی که می گفتند، براى آن ها عذاب درد ناکی است."وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ"(7) 
4-"فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً" شاید جمله‏ "فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً" نفرین باشد. نظیر "قاتَلَهُمُ اللَّهُ" یعنى اکنون که در دل بیمارى دارند، خدا بیمارى آنان را اضافه کند.(8) 
بنا بر این، چون منافقان در آینده نیز همانند گذشته عمل خواهند کرد، بیماری آنان رو به فزونی خواهد رفت و تا هنگام مرگ و ملاقات جلال و قهر الهی‌، ادامه خواهد یافت‌. "فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فی‏ قُلُوبِهِمْ إِلى‏ یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُون"(9) 
این عمل، (روح) نفاق را، تا روزى که خدا را ملاقات کنند، در دل های شان برقرار کرد.به این دلیل که از پیمان الهى تخلّف کردند و به این دلیل که دروغ مى ‏گفتند.‌
پی نوشت ها:
1- سوره بقره،آیه 7
2-علامه طباطبایی سید محمد حسین، تفسیر المیزان،ترجمه موسوی همدانی سید محمد باقر،قم،انتشارات اسلامی،سال 1374 خورشیدی،چاپ پنجم، ج‏1، ص 83
3- ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن،گروه مترجمان،تهران،انتشارات فراهانی،سال 1360 خورشیدی،چاپ اول، ج‏1، ص 70
4-آیت الله مکارم شیرازی ناصر، تفسیر نمونه،تهران،انتشارات اسلامیه،سال 1374 خورشیدی،چاپ اول، ج‏1، ص 83
5- ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن پیشین، ج‏1، ص 73
6- ترجمه جوامع الجامع،گروه مترجمان،مشهد،انتشارات مرکز پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی،سال 1377 خورشیدی،چاپ دوم، ج‏1، ص 31
7- تفسیر نمونه پیشین، ج‏1، ص 94
8-قرائتی محسن، تفسیر نور،تهران، انتشارات مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن،سال 1383 خورشیدی،چاپ یازدهم، ج‏1، ص 55
9- سوره توبه،آیه77

منبع مرکز ملی پاسخگویی به مسائل دینی(اسک دین دات آی آر)



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

آدم خوبی هستیم یا نه؟

(که هر چه عیار، بالاتر باشد طلا ارزش بیشتری خواهد داشت.) یا اینکه این طلا تقلبی است و اصلا عیاری ندارد آن را با سنگی به نام سنگ محک مورد بررسی قرار می دهند.
ائمه اطهار علیهم السلام طلای ایمانشان 24 عیار است.ما هم باید طلای ایمان وجود خود را محک بزنیم که آیا اصلا ایمانمان عیاری دارد یا نه؟ و یا اگر دارد چقدر به آن عیار 24 که ائمه علیهم السلام باشند نزدیک است. لذا باید با سنگ محک این ایمان خود را محک بزنیم.
قرآن کریم برای ما معیارهایی قرار داده است. به عنوان نمونه:
ایه 6 سوره جمعه یکی از بهترین سنگ محک هاست. هر کس می خواهد بداند که آیا پیش خدا ارزشی دارد و یا نه؟ و یا اگر ارزش دارد چه مقدار است، باید از این سنگ محک، استفاده کند:
« یا أَیُّهَا الَّذِینَ هادُوا- إِنْ زَعَمْتُمْ‏أَنَّکُمْ‏أَو ْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ- فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِین‏ »بگو: اى جماعت یهود، اگر پندارید که شما به حقیقت دوستداران خدایید نه مردم دیگر، پس تمنّاى مرگ کنید اگر راست مى‏‌گویید»
اگر چه آیه با یهودیان است، اما فرموده‌اند مورد، مخصص نمی‌شود، و قابل سرایت است.
برای اینکه ما بدانیم این عبادات ما ارزشی پیش خدا دارد. و ما پیش خدا عزیز هستیم، می توانیم خود را با این سنگ، محک بسنجیم. یک خلوتی با خود کنیم آیا آماده مرگ هستیم. آیا کارهای خود را کاملا رسیدگی کرده ایم.نماز ، روزه ای حق الناسی و... به گردن نداریم. اگر به ما بگویند چند لحظه دیگر مرگتان فرا می رسد نگران نیستیم. بلکه از آن استقبال هم می کنیم چون می خواهیم به وصال معشوق برسیم.
یا اینکه تا نام مرگ و موت و عالم قبر می آید، ترس تمام وجودمان را می گیرد، اگر اینگونه باشیم معلوم است کمیت ما می لنگد. معلوم می شود عیار ایمانمان ضعیف است. چقدر نسبت به این امر آمادگی داریم. هر چه آمادگی بیشتر ارزش ما بیشتر و بالعکس
امیر المومنین علی علیه السلام بود که ایمان عیارش 24 بود که فرمودند: 
« وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ‏أُمِّه‏»[2]« به خدا قسم انس پسر ابی طالب به مرگ، از انس طفل، به پستان مادر بیشتر است.» 
او عیار ایمانش 24 بود که وقتی سحرگاه نوزده رمضان، در محراب مسجد کوفه صورتش به خون فرق سرش آغشته شد، فرمودند: «فزت و ربّ الکعبه»[3]«به خدای کعبه رستگار شدم»
امام حسین علیه السلام عیار ایمانش 24 بود که بعد از آن همه داغ های سنگین، هر چه به ظهر عاشورا نزدیک تر می شد، چهر امام برافروخته تر می شد
«مرگ اگر مرد است گو نزد من آی/تا د رآغوشش بگیرم تنگ تنگ»
البته ما چون معصوم نیستیم، نمی توانیم از خود عیار 24 را توقع داشته باشیم. اما می توانیم به این عیار،خود را نزدیک کنیم. 
این آیه یکی از بهترین آیاتی است که می توانیم خود را با آن بسنجیم.
موفق باشید
پی‌نوشت:
[1].حافظ
[2].نهج البلاغه،ص52
[3].بحارالانوار،ج41،ص2

مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

هر کار خوب می تواند میلیون ها حرکت خوب به وجود بیاورد!

 


به ماه خوبی ها دعوت شده ایم. هر کار خوب٬ می تواند میلیون ها حرکت خوب به وجود بیاورد. ماه مبارک رمضان فرصت خیلی خوبی است که اگر کارخوبی را دیدیم٬ حرف خوبی را شنیدیم و یا حال خوبی را تجربه کردیم و آن را به اشتراک گذاشتیم٬ با تگ کردن صفحه 1x1000000 یا استفاده از یکی از هشتگ های زیر٬ به کمپین «خوبیِ میلیونی» بپیوندیم؛ پست های برگزیده در صفحه کمپین منتشر خواهد شد. شاید هر کار خوب ما باعث الگوگیری دیگران شد یا حتی توانستیم یک رسم نیک را در جامعه پایه گذاری کنیم!

 


,,,

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد

استغفار اولیای خداوند

 

 

حضرت آیت‌الله العظمی جوادی آملی به پرسشی درباره علت استغفار پاسخ گفته است.
استغفار برای اولیای خداوند جنبه دفع و برای ما جنبه رفع دارد؛ یعنی ما استغفار می‏کنیم تا لغزشهایی که مرتکب شده‏ایم بخشیده شود و آنها استغفار می‏کنند تا گناه اصلاً به سراغ آنها نیاید. آنها ذاتاً معصوم نیستند و نفس استغفار برای ایشان عبادت است؛ یعنی آن بزرگان با عبادت و اطاعت، معصوم هستند و استغفار و توبه در عصمت آنها دخالت دارد.

استغفار برای اولیای خداوند جنبه دفع و برای ما جنبه رفع دارد؛ یعنی ما استغفار می‏کنیم تا لغزشهایی که مرتکب شده‏ایم بخشیده شود و آنها استغفار می‏کنند تا گناه اصلاً به سراغ آنها نیاید. آنها ذاتاً معصوم نیستند و نفس استغفار برای ایشان عبادت است؛ یعنی آن بزرگان با عبادت و اطاعت، معصوم هستند و استغفار و توبه در عصمت آنها دخالت دارد.

http://www.pasokhgoo.ir/node/94649



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد