قبس

سلام

۷ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

مصرِ شیخ شلتوت

مصرِ شیخ شلتوت

رهبر انقلاب اسلامی در خطبه‌ی عربی نماز جمعه‌ی ۱۴ بهمن ۱۳۹۰، هنگامی که به تبیین چشم‌انداز اسلام‌گرایی در کشورهای منطقه و به‌ویژه مصر پرداختند، فرمودند «مصر، مصرِ مجمع تقریب مذاهب اسلامی و شیخ شلتوت است.» ایشان در سال ۱۳۷۹ نیز، در پیامی به کنگره‌ی بزرگداشت حضرت آیت‌الله‌العظمی بروجردی و علامه شیخ محمود شلتوت، نکاتی را درباره‌ی این مفتی بزرگ اهل سنت و رئیس دانشگاه الأزهر مصر بیان کردند. پیشنهاد شیخ شلتوت در کاربرد نام «مذاهب اسلامی» به جای «فرقه‌ها» و «طوایف» اسلامی و فتوای تاریخی او در جواز پیروی از مذهب امامیه و صحت عمل به اجتهاد مذاهب صحیحه، همچون بارانی پاک‌کننده بود که بسیاری از توطئه‌های تفرقه‌افکنانه را از جهان اسلام شست و برد. دکتر محمد الدسوقی -استاد دانشگاه قاهره- در این گفتار به توصیف شخصیت شیخ محمود شلتوت پرداخته است:

شیخ محمود شلتوت (۱۳۱۰- ۱۳۸۳ ﻫ.ق) از علمای بزرگ جهان اسلام است که نقش برجسته‌ای در نزدیک نمودن و قرابت ملت‌های اسلامی ایفا نمود. این مرد بزرگ در دانشگاه «الأزهر» آموزش دید و از مؤسسین «دارالتقریب بین ‌المذاهب الاسلامیة» در قاهره بود؛ مجمعی که یک قرن پیش تأسیس شد و بیش از بیست سال در این زمینه فعالیت کرد. «مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی» در ایران نیز در امتداد فعالیت‌های آن به‌ شمار می‌آید. تنها یکی از تولیدات علمی این جماعت، مجله‌ی «الرسالة» بود.

شیخ شلتوت مردی فقیه و برخوردار از یک فهم سلیم و صحیح بود و بر مذاهب فقهی مختلف احاطه‌ی علمی داشت. شخصیتی معتدل و میانه‌رو داشت و فعالیت علمی برجسته و حضوری فعال و پررنگ در صحنه‌ی اجتماعی و در عرصه‌ی رسانه‌ای داشت؛ عملکردی که بر پایه‌ی یک ذخیره‌ی ارزشمند علمی بنا نهاده بود. شیخ همچنین کتاب ارزشمندی به نام «عقاید اسلامی» دارد که آن را با زبانی ساده و نسبتاً همه‌فهم و با قلمی روان و سلیس نگاشته و ضمن آموزش عقاید اسلامی، از بیان مسائل اختلافی و نظریات متناقض پرهیز کرده است. این کتاب تاکنون بیش از بیست بار تجدید چاپ شده است.

* میراث علمی شیخ
اخیراً کنفرانس بین‌المللی وحدت اسلامی کتابی را با عنوان «پیشگامان تقریب» منتشر کرده و در آن از بزرگا
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد

روش برخورد پیامبر(ص) با دشمنان

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttp://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif از جمله مشکلاتی که همه‌ی انقلاب‌ها با آن دست و پنجه نرم می‌کنند وجود دشمنانی بر سر راه تحقق اهداف آنهاست. انقلاب اسلامی پیامبراکرم هم از این قاعده مستثنی نبود. در طول ده سالی که ایشان در مدینه تشکیل حکومت دادند با چند گروه از‌ دشمنان که تهدید جدی برای ایشان محسوب می‌شدند مواجه بودند. از منظر رهبر انقلاب، مشرکین، یهودیان، قبایل نیمه‌وحشی، منافقین و مردم ضعیف‌الایمان پنج دشمن اصلی جامعه تازه متولّد شده مدینه بودند. با حجت‌الاسلام‌والمسلمین سید محمدکاظم طباطبایی، رئیس پژوهشکده‌ی علوم و معارف حدیث درباره‌ی نحوه‌ی برخورد پیامبر اکرم با سه جریان از آن پنج دسته به گفت‌وگو نشستیم.

* پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم در عمر شریف خودشان با طیف‌های مختلفی از مخالفان و دشمنان مواجه بودند. حال می‌خواهیم یک نوع طیف‌شناسی نسبت به این مخالفین داشته باشیم و مهم‌تر از این، نحوه‌ی مواجهه‌ی پیامبر اکرم با این گروه‌هاست. در واقع در این گفت‌وگو می‌خواهیم به مبانی رفتار پیامبر در مواجهه با دشمنان دست پیدا کنیم.
تحلیل وضعیت اجتماعی در دوره‌ی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم نیازمند پیش‌داشته‌های فراوانی است تا وضعیت آن دوره را به‌گونه‌ای برای ما ترسیم کند که واقع‌نما باشد. اگر بخواهیم طیف مخالفین را در تقسیم‌بندی جای دهیم، می‌توان گفت یک گروه از این مخالفین گروه مشرکینی هستند که پیشینه‌ی کهنی داشتند و در بافت جزیرة‌‌العرب دارای نفوذ بودند. در پنج سال اول حضور پیامبر اکرم در مدینه، گروهی که مقابل حضرت می‌ایستد، مشرکین هستند.

در کنار مشرکین که تعدادشان فراوان بود، گروهی فرهنگی و فرهیخته نیز بودند که آیین یهود داشتند. مسیحیان در شبه‌جزیره چندان گسترده نبودند، اما یهودیان وضعیت‌شان فرق می‌کرد. یهودیان بخشی از مخالفین پیامبر اکرم بودند که در مقابل حضرت صف‌آرایی کردند. البته باید به جریان یهود از چند منظر نگاه کرد. یکی از منظر اجتماعی و اینکه به‌صورت هسته‌های مستقل و مرتبط باهم، ولی جدای از مشرکان و اهالی آنجا زندگی می‌کردند. از این منظر، پیامبر اکرم موفق شدند که این هسته‌های اجتماعی را متلاشی کنند.

انسان ۲۵۰ ساله | پیامبر اعظم و پایه‌گذاری نظام اسلامی
پیامبر در زمان ورود به مدینه، عهدی با یهودیان ساکن مدینه بستند و ایشان را به‌عنوان یک شهروند تلقی کردند و حقوق آن‌ها را مطابق حقوق مسلمانان قرار دادند. در آن عهدنامه هست که ما و شما باهم موظفیم از مدینه در برابر هجوم مخالفان محافظت کنیم؛ یعنی حقوق شهروندی ایشان با مسلمانان کاملاً برابر بود. این عهدنامه در کتاب‌های تاریخی هم آمده است، ولی آن‌ها در جنگ احزاب مخالفت کردند و حتی یکی دو نفر از آن‌ها قصد ترور پیامبر را داشتند.

پیامبر اکرم آن سازمان‌یافتگی یهود در عرصه‌ی نظامی را از بین برد و....
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد

نرم افزار پرسمان (نهاد رهبری ) 6000 سوال و جواب دینی اندروید

پرسمان 3 ویژه آندروید

در پرتو توفیقات خداوند منان و در ظل توجهات حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه) نرم افزار «پرسمان همراه 3» حاوی بیش از 6000 پرسش و پاسخ دانشجویی، توسط اداره مشاوره و پاسخ نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، در حوزه های مختلف اندیشه دینی، سیاسی و مشاوره دینی تهیه و تنظیم شده است و در اختیار علاقه مندان، مراکز علمی و به ویژه دانشگاهیان عزیز قرار می گیرد.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمد
علامه طباطبائی(ره)؛ انقلاب و ولایت فقیه

علامه طباطبائی(ره)؛ انقلاب و ولایت فقیه

پرسش. برخی ادعا می کنند مرحوم علامه طباطبائی با امام خمینی(ره) و انقلاب، رابطه خوبی نداشته، همچنین مخالف ولایت فقیه و حکومت اسلامی بودند؟ چرا ایشان در سیاست کمتر دخالت می کردند؟

 

یکم. رابطه علامه طباطبائی با امام و انقلاب اسلامی:

حمایت های دائم حضرت علامه از انقلاب و امام (ره)، نشان می دهد که چنین ادعایی هیچ محلی از توجه و صحت ندارد. با توجه به اینکه علامه طباطبایی با امام خمینی روابط دوستانه قدیمی داشت و برای ایشان احترام قایل بود و با پیروزی انقلاب اسلامی امام امت را به عنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی و رهبر کبیر نهضت اسلامی ایران قبول داشت، همواره این اصل را مایه سعادت سیادت و عزت مسلمانان می دانست. ارادت خاص مرحوم علامه طباطبایی  نسبت به امام خمینی در خاطراتی که توسط شاگردان علامه نقل شده است متجلی می باشد به عنوان مثال آیت الله احمدی میانجی در خاطرات خویش چنین می گویند: علامه طباطبایی پس از قیام امام خمینی در برابر ستم و استکبار گفت: ایشان خیلی قاطع کلام خود را بر زبان جاری می نماید. فردی از اهل علم ساکن مشهد در امر امام خمینی تردید داشت یک بار که علامه به زیارت بارگاه قدس رضوی آمد درباره امام از وی سئوالاتی نمود علامه در جواب آن مرد مردد گفت: امام بر ملکوت مسلط است.(خاطرات فقیه اخلاقی احمدی میانجی ص 204 ؛ ز مهر افروخته سیدعلی تهرانی ص 97)

استاد سیدمحمد باقر موسوی همدانی (ره‌) گفته است: علامه طباطبایی به قدری از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی شادمان بود که نمی توانست از اظهار آن خودداری کند روزی به من فرمود دلم می خواهد رژه ارتشی ها را در برابر امام ببینم عرض کردم هم اکنون آنان در کوچه هستند و چند لحظه دیگر برنامه آنان آغاز می شود. بلند شوید تا دم در از نزدیک مشاهده کنید. عبا را بر دوش گرفتند که ناگهان صدای موزیک ارتشیان برخاست آمدیم پشت درب منزل و چون من درب را گشودم ایشان محو تماشای رژه نیروهای نظامی از برابر امام گردیدند و مکرر با هیجان می فرمودند: چقدر جالب است. (ر.ک. مقاله امام خمینی و علامه طباطبایی نوشته غلامرضا گلی زواره ، سایت امام خمینی) همچنین وقتی امام به قم عزیمت نمود و در کوچه علامه طباطبایی سکونت اختیار نمود همسایه ها برای سهولت در دیدارها و ملاقات ها خانه های خود را تخلیه کردند. علامه به امام گفت: اگر لازم است ما هم چنین کنیم. امام فرمودند همسایگی شما برای ما مغتنم است و چون امام در همسایگی علامه قرار داشتند و سر و صداهای ناشی از صوت بلندگوها و همهمه مردم خیلی زیاد بود از علامه پرسیدند از این جهت اذیت نمی شوید او لبخندی نمود و گفت هر چه از دوست رسد نیکوست در حالی که از ناراحتی اعصاب رنج می برد و نیاز به آرامش داشت. (مجله بصائر ویژه نامه علامه طباطبایی ص 16)

بویژه اینکه موضع گیری که مرحوم علامه در قبال شهادت نوه شان داشتند و از زبان دختر گرامی شان نقل شده است با این شایعات مطرح شده تعارض دارد. خانم نجمه السادات طباطبایی در این زمینه چنین می گویند: پس ازشهادت محمد حسن پدرم به تهران آمد... پرسید: نجمه! من به تو چه بگویم ؟! گفتم: هیچ! شکر خدا !. فرمودند: احسنت. نه ایشان به روی خود آوردندونه من و فرمودند: «شکر خدا که اگر بچه ای به تو داده خوبش را داده است. » (رک: جرعه های جانبخش ، ص123 به نقل از زمهر افروخته ، سید علی تهرانی ص110)

همانگونه که در این خاطره که مستند می باشد دیده می شود مرحوم علامه طباطبایی که پیش از این نیز دامادشان آیت الله قدوسی دادستان کل کشور را در جریان بمب گذاری منافقان از دست داده بودند نه تنها سخنی منفی بر علیه انقلاب بیان نمی کنند بلکه دخترشان را دلداری هم می دهند و از اینکه خداوند چنین فرزندی که افتخار شهادت نصیبش شده است به او داده ابراز خوشحالی و شکر گذاری می کند.

همچنین مرحوم علامه در اواخر عمرشان می فرمودند: «راهی را که ما عمری با سختی ها و ریاضت ها رفتیم این جوان ها و شهیدان انقلاب اسلامی در یک شب سپری کردند»(رک: زمهر افروخته ، همان ص111) همچنین ایشان پس از فاجعه هفتم تیر ماجرایی دارند که به این صورت نقل شده است: پس از فاجعه هفتم تیر اطرافیان علامه – به علت کسالت و بیماری ایشان- تصمیم داشتند خبر شهادت شهید مظلوم بهشتی (از شاگردان علامه طباطبائی) را به ایشان نرسانند. در همان احوال یکی از اطرافیان علامه به اتاق ایشان می رود و علامه به وی می فرماید: «چه به من بگویید و چه نگویید من آقا بهشتی را می بینم که در حال صعود است »(همان ص111)

 

دوم. علامه طباطبایی؛ حکومت اسلامی و ولایت فقیه:

مرحوم علامه طباطبایی به لحاظ سیره نظری همان اعتقاداتی را داشتند که سایر فقهای اسلام و به ویژه انقلابیون و از جمله امام خمینی ره داشتند - به همین دلیل شاید مهمترین نظریه پردازان حکومت اسلامی را طیف شاگردان علامه تشکیل می دهند- ایشان تشکیل حکومت اسلامی را واجب می دانستند و در زمینه مدل حکومت اسلامی معتقد بودند: «راجع به طرح های مربوط به حکومت اسلامی، در شریعت اسلام دستوری نیامده و حقا هم نباید وارد شود. زیرا شریعت تنها متضمن مواد ثابت دین است. طرز حکومتبا تغییر و تبدیل جامعهها بهحسب پیشرفت تمدن قابل تغییر است. طرز حکومت های اسلامی را در هر عصر، باید با در نظر گرفتن سه ماده ثابتشرع اسلام تعیین کرد: 1) مسلمانان تا آخرین حد ممکن باید در اتحاد و اتفاق بکوشند؛ 2) مرز جامعه اسلامی اعتقاد است؛ نه مرزهای طبیعی؛ 3) اصل، رعایت و اجرای سیرت و سنت رسولالله(ص) است. (طباطبایی، محمدحسین، مقاله ولایت زعامت‌).»

و جمهوری اسلامی نیز بهترین مدلی بود که معیارهای فوق را در برداشت. همچنین ایشان در زمینه در اینکه چه کسی باید حکومت کند و چرا باید از وی اطاعتشود؟ به قانون طبیعی تمسک جسته معتقد بودند انسان فطرتاً به دنبال آگاهترین، بهترین و عادلترین فرد است که در اسلام در زمان غیبت، فقیه است. وی در اثبات چنین امری از شیوه فقهی مبنی بر تفویض امر ولایت از بالا استفاده نکرده بلکه استدلالی عقلی و فلسفی دارد. (اندیشه سیاسی علامه طباطبایی، مصطفی زهرانی، علوم سیاسی، ش1، ص89‌)

وی میگوید: به حکم فطرت، وجود مقام ولایت در هر جامعهای بر اساس حفظ مصالح عالیه ضروری است. اسلام نیز پا بپای فطرت پیش میرود. نتیجه این دو مقدمه این است، فردی که در تقوای دینی و حسن تدبیر و اطلاع بر اوضاع از همه مقدم است، برای این مقام متعین است و در این که اولیای حکومتباید زبدهترین و برجستهترین افراد جامعه باشند، کسی تردیدی بهخود راه نمیدهد.

علامه طباطبائی با اشاره به آیاتی که متضمن تکالیف اجتماعی و لزوم اقامه عبادات از سوی مردم است معتقدند که چون افراد در پیدایش اجتماع اثر تکوینی دارند برای اداره آن نیز حق دخالت داشته و خداوند آن اثر تکوینی را در مقام تشریع ضایع نگذارده است.ایشان در این زمینه بحث مبسوطی ارائه نموده و به اکثر آیات مورد استدلال اشاره کرده است وی می نویسد: «نکتهای که لازم است در اینجا مورد توجه قرار گیرد این است که عموم آیاتی که متضمن لزوم اقامه عبادات و انجام حج و اجرای حدود و قصاص و نظایر اینها است روی سخن خود را تنها به پیغمبر ننموده بلکه تمام مؤمنین را مخاطب قرار داده و اجرای این امور را از همه آنان خواسته است.

مجموع این آیات چنین استفاده میشود که دین یک روش اجتماعی است که خداوند آن را بر عهده مردم قرار داده است و خدا راضی به کفر بندگان خویش نیست، و چنین خواسته است که افراد همه با هم و به طور دسته جمعی اقامه دین کنند، پیدا است که اجتماع چون از افراد تشکیل شده، اداره آن نیز باید به عهده خود آنها بوده باشد، و هیچ فردی در این باره بر دیگری مزیت و تقدم نداشته همه یکسان میباشند.خلاصه شئون اجتماعی مخصوص به دستهای خاص نمیباشد، و در این موضوع پیغمبر نیز با دیگران مساوی بوده هیچ امتیازی ندارد.

علامه طباطبائی در بخش دیگری و در ادامه پاسخ به این سؤال که عهدهدار اداره اجتماع کیست و سیره او چیست؟ میگوید: «در هر صورت باید دانست که بدون اشکال در این زمان که پیامبر (ص) وفات نموده و امام (ع) نیز از دیده پنهان است، امر حکومتبه دستخود مسلمین است، و این وظیفه آنان است که با در نظر گرفتن روش رسول خدا که روش امامتبوده استحاکمی را انتخاب کنند، و این روش غیر از روش پادشاهی و امپراتوری است، در این موقعیت نباید هیچ حکمی از احکام الهی تغییر کند و این وظیفه همه است که در راه حفظاحکام خدا کوشا باشند، و اما درباره حوادث روزمره و پیشآمدهای جزئی همان طور که گفتیم، لازم است که حاکم با مشورت مسلمین درباره آنها تصمیم بگیرد. بنابر این از مجموع آیات متضمن تکالیف اجتماعی مردم چنین نتیجه میشود که تشکیل حکومتبه عنوان مقدمه واجب بر عموم مسلمانان لازم است.

به همین خاطر در صورتی که مردم برای انجام تکالیف واجب اجتماعی خویش بخواهند دولت تشکیل دهند حق دارند که فقیه واجد شرایطی را به عنوان حاکم تعیین نمایند.بیشک چنین فقیهی علاوه بر مشروعیت مردمی دارای مشروعیت الهی نیز خواهد بود.زیرا منطقی و معقول نیست که مردم به تکالیف اجتماعی از سوی شارع مکلف باشند، اما هیچگونه حق دخالت و اظهار نظر جهت ایجاد مقدمات و فراهم آوردن زمینههای انجام آن تکالیف را نداشته باشند.مگر امکان دارد که برای شارع، امری مطلوب باشد و آن را از مردم بخواهد اما مقدمه آن را نخواهد؟ (رجوع شود به: علامه طباطبائی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی، ج 4، ص 207-211.)

بنابر این ایشان اعتقاد تامی همچون اکثر فقهای اسلام و به ویژه طیف انقلابی فقها به حکومت اسلامی و ولایت فقیه داشتند. و او را دارای حق حاکمیت الهی برای حکومت اسلامی می دانستند.

 

سوم. علامه طباطبائی و سیاست:

هر چند پیوند دین و سیاست در اسلام و سیره بزرگان دین و علمای اسلام، اصلی ثابت و مسلم است اما در بررسی میزان فعالیت های سیاسی علما باید به این مهم توجه داشت که این موضوع با عوامل مختلفی در ارتباط می باشد.

1. توانایی های اشخاص:«لا یکلف الله نفسا الا وسعها» (بقره، آیه 286). از این رو مشاهده می نماییم که برخی علماء با توجه شناختی که از توانایی ها و استعدادهای خویش داشتند، به همان میزان در مسائل مختلف از جمله موضوعات سیاسی وارد می شده اند.

2. شرایط محیطی و میزان احساس نیاز: بسیاری مواقع علت این که علماء در مسائل اظهار نظر نمی کنند نه به خاطر عدم اهتمام به آن مسأله بلکه به خاطر احساس عدم نیاز به اظهار نظر می باشد خصوصا در شرایطی که فقیهی عادل و جامع الشرایط هدایت و رهبری جامعه اسلامی را به عهده گرفته و رهنمودهای لازم را ارائه می نمایند.

بنابراین در چنین شرایطی دیگر ضرورتی برای ورود سایر علماء و اظهار نظر نمی ماند. هر چند مسلما در برخی موضوعات که با سرنوشت جامعه اسلامی در ارتباط است اظهار نظر و مشارکت آنان می تواند پشتوانه عظیمی برای نظام اسلامی محسوب گردد. خلاصه در بررسی چرایی میزان فعالیت سیاسی هر یک از بزرگان خصوصا در زمان کنونی باید به این قبیل مسائل توجه داشت. نه این که عدم مشهود بودن فعالیت های سیاسی آنان را دلیل بر، مطلوب بودن کناره گیری افراد جامعه از فعالیت ها و مشارکت های سیاسی دانست. بلکه هر فرد باید با شناخت وظایف و تکالیف فردی و اجتماعی خویش و نقش و جایگاهی که در جامعه و نظام اسلامی دارد به انجام وظایف خود در عرصه های مختلف سیاسی، اجتماعی و... بپردازد و بهترین الگو هم در چنین شرایطی، اسوه های کامل بشریت؛ یعنی پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) و جانشین واقعی آنان یعنی ولی فقیه جامع الشرایط می باشد.

استاد علامه (ره) بمعنی مصطلح سیاست، «سیاسی» نبود، و حتی اگر ایشان سیاسی هم بودند با توجه به کهولت سن ایشان واوضاع جسمی که داشتند (اوضاعی که از نحوه مصاحبه ها یی که ایشان به مناسبت های مختلف از جمله پس از شهادت شهید مطهری بر جای مانده مشخص می شود و در نهایت به ارتحال آن عالم ربانی در سال 61 یعنی سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی انجامید) دخالت در سیاست به معنایی که مد نظر ماست مقدور ایشان نبود با اینحال عدم سیاسی بودن ایشان به معنی عدم اهتمام به مسائل جامعه و مردم نیست. پیش از حوادث 15خرداد و درمسائل مربوط به انجمن های ایالتی ولایتی، و پس از فاجعه قتل عام مردم در 15خرداد، استاد علامه همیشه طرف «مشورت» مراجع عظام بود و درجلسات این بزرگان شرکت میکرد و حتی در بعضی از اعلامیه های مشترک مراجع عظام قم، امضای ایشان هم هست. اما پس از آنکه اعلامیه ها و بیانیه ها «تک امضائی» شد ایشان بطور مستقل اعلامیه ای ندادند ولی «سکوت» هم نکرده بودند و به هرنحو مقدور با مراجع وکلیت روحانیت مبارز «هماهنگی» داشت و اغلب روحانیون مبارز از شهید مطهری و بهشتی و مفتح و قدوسی و غیر هم، همه شاگردان علامه طباطبایی بودند و بدون شک تربیت فکری - معنوی این بزرگان، توسط علامه طباطبایی، نقشی اساسی در حرکت آنها داشت. درباره مسائل جهان اسلام، از جمله مسئله فلسطین، استاد علامه همواره فعال بود و حتی در مورد لزوم کمک به مردم فلسطین، ایشان اعلامیه ای را همراه شهید مطهری و مرحوم آیت الله سیدابوالفضل موسوی زنجانی منتشر ساخت که در آن ضمن افتتاح حساب بانکی در بانک های: ملی، صادرات و بازرگانی، مردم را به یاری مردم ستمدیده فلسطین فراخوانده بود. یکی از شاگردان علامه طباطبایی میگوید: «از خصوصیات علامه طباطبایی، این بود که هیچگاه از کسی بدگویی نمیکردند. در طی 35 سال ارتباط با ایشان، جز بدگویی از دربار و رژیم طاغوت، حتی یکبار هم بدگویی کسی را از ایشان نشنیدم.»

آیت الله مطهری از معماران فکری انقلاب اسلامی درباره علامه طباطبایی می‌گویند: «علامه طباطبایی رابطه عاطفی و فکری بسیار نزدیکی با امام خمینی(ره) داشتند.» امام خمینی (ره) درباره علامه طباطبایی می‌فرماید: «آقای طباطبایی مرد بزرگی است و حفظ ایشان با این مقام علمی لازم است » امام خمینی پس از رحلت علامه طباطبای در طلیعه یکی از بیانات خود فرمودند: «من قبلا باید از این ضایعه ای که برای حوزه های علمیه و مسلمین حاصل شد و آن رحلت مرحوم علامه طباطبایی است اظهار تاسف کنم و به شما و ملت ایران و خصوص حوزه های علمیه تسلیت عرض کنم خداوند ایشان را با خدمتگزاران به اسلام و اولیای اسلام محشور فرماید و به بازماندگان و متعلقین و شاگردان ایشان صبر عنایت فرماید. (صحیفه نور ج 9 ص 134)

البته فردای روز رحلت علامه یعنی در 25 آبان 1360 مجلس ترحیمی از سوی امام خمینی برای ایشان در مدرسه عالی شهید مطهری برگزار گردید. (ز مهر افروخته ص 45) و حضرت آیه الله خامنه ای پیام تسلیتی در سوگ علامه خطاب به امام راحل صادر فرمودند که در فرازی از آن آمده بود: «محضر مبارک رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی امام خمینی (مد ظله العالی‌) ضایعه ارتحال عالم ربانی و دانشمند عظیم الشان فیلسوف و مفسر کبیر قرآن حضرت آیه الله علامه طباطبایی را که یکی از مفاخر کم نظیر عالم اسلام بودند به پیشگاه ولی عصر (ارواحنا له الفدا) و حضرت امام خمینی رهبر کبیر انقلاب و حوزه های علمیه مخصوصا حوزه مقدس قم و مراجع عظام تقلید و شاگردان این مرحوم و همه دانشمندان و عاشقان علم و فضیلت تسلیت عرض می کنم... » (روزنامه جمهوری اسلامی 25 آبان 1360 ص 10)

دیگر منابع جهت مراجعه:

- زندگی نامه، ویژگی ها و آثار علامه طباطبایی (ره)، سید امیرحسین کامرانی راد، سایت راسخون.
- در محضر علامه طباطبایی(رحمت الله علیه)، محمد حسین رخشاد.

- مصاحبه روزنامه کیهان با استاد سید هادی خسروشاهی با موضوع روایت 25 سال حضور در محضر علامه طباطبایی(ره)،سایت صدای شیعه.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمد

تصاویر/ به یاد آنان که راه کربلا را باز کردند

خبرگزاری فارس: تصاویر/ به یاد آنان که راه کربلا را باز کردند

به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، این روزها همه جا صحبت از پیاده روی اربعین است، کافی است اراده کنی و ساکت را ببندی و قدم در راه کربلا بگذاری. همان راهی که سالیان سال بسیاری آرزوی قدم زدن روی خاکش را داشتند و خون دادند تا این آرزو محقق شود.

معرفت می‌گوید امروز که بی دغدغه قدم در مسیر پیاده روی تا حرم امام حسین(ره) می‌گذاریم یادی کنیم از پاهایی که رفتند تا ما بتوانیم برویم. پاهایی که خود به آسمان راه یافتند و جاده این قطعه از بهشت را که روی زمین است برای ما گشودند.

معرفت می‌گوید یادی کنیم از حضرت روح الله(ره) که یکی از ثمرات دم حیات بخشش نفس کشیدن در مسیر پیاده روی به سمت حرم سید الشهداست(ع).

تصاویری که از نظر خواهید گذراند سندی است بر آرزوی محقق شده فرزندان حضرت امام(ره) که رفتند تا ما هم برویم.

 

انتهای پیام/ب

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمد

نامه رهبر انقلاب اسلامی به عموم جوانان در کشورهای غربی‌

«امروز، تروریسم درد مشترک ما و شما است»

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در نامه‌ای به عموم جوانان در کشورهای غربی، حوادث تلخ تروریستی فرانسه را زمینه‌ای برای همفکری خواندند و با برشمردن نمونه‌های دردناکی از «آثار تروریسم مورد حمایت برخی قدرت‌های بزرگ در دنیای اسلام، پشتیبانی از تروریسم دولتی اسرائیل و لشکرکشی‌های خسارت‌آفرین سالهای اخیر به دنیای اسلام»، خطاب به جوانان خاطرنشان کردند: من از شما جوانان میخواهم که بر مبنای یک شناخت درست و با ژرف‌بینی و استفاده از تجربه‌های ناگوار، بنیانهای یک تعامل صحیح و شرافتمندانه را با جهان اسلام پی‌ریزی کنید. متن نامه‌ی رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است.
English | العربیة | Françaisاردو | Türkçe  | Español | Swahili | 日本語  | Русский
 
بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم
به عموم جوانان در کشورهای غربی‌
حوادث تلخی که تروریسم کور در فرانسه رقم زد، بار دیگر مرا به گفتگو با شما جوانان برانگیخت. برای من تأسّف‌بار است که چنین رویدادهایی بستر سخن را بسازد، امّا واقعیّت این است که اگر مسائل دردناک، زمینه‌ای برای چاره‌اندیشی و محملی برای همفکری فراهم نکند، خسارت دوچندان خواهد شد. رنج هر انسانی در هر نقطه از جهان، به‌خودی‌خود برای همنوعان اندوه‌بار است. منظره‌ی کودکی که در برابر دیدگان عزیزانش جان میدهد، مادری که شادی خانواده‌اش به عزا مبدّل میشود، شوهری که پیکر بی‌جان همسرش را شتابان به سویی میبرد، و یا تماشاگری که نمیداند تا لحظاتی دیگر آخرین پرده‌ی نمایش زندگی را خواهد دید، مناظری نیست که عواطف و احساسات انسانی را برنینگیزد. هرکس که از محبّت و انسانیّت بهره‌ای برده باشد، از دیدن این صحنه‌ها متأثّر و متألّم میشود؛ چه در فرانسه رخ دهد، چه در فلسطین و عراق و لبنان و سوریه. قطعاً یک‌ونیم میلیارد مسلمان همین احساس را دارند و از عاملان و مسبّبان این فجایع، منزجر و بیزارند. امّا مسئله این است که رنجهای امروز اگر مایه‌ی ساختن فردایی بهتر و ایمن‌تر نشود، فقط به خاطره‌هایی تلخ و بی‌ثمر فرو خواهد کاست. من ایمان دارم که تنها شما جوانهایید که با درس گرفتن از ناملایمات امروز، قادر خواهید بود راه‌هایی نو برای ساخت آینده بیابید و سدّ بیراهه‌هایی شوید که غرب را به نقطه‌ی کنونی رسانده است.

درست است که امروز تروریسم درد مشترک ما و شما است، امّا لازم است بدانید که ناامنی و اضطرابی که در حوادث اخیر تجربه کردید، با رنجی که مردم عراق، یمن، سوریه، و افغانستان طیّ سالهای متمادی تحمّل کرده‌اند دو تفاوت عمده دارد؛ نخست اینکه دنیای اسلام در ابعادی بمراتب وسیع‌تر، در حجمی انبوه‌تر و به مدّت بسیار طولانی‌تر قربانی وحشت‌افکنی و خشونت بوده است؛ و دوّم اینکه متأسّفانه این خشونتها همواره از طرف برخی از قدرتهای بزرگ به شیوه‌های گوناگون و به شکل مؤثّر حمایت شده است. امروز کمتر کسی از نقش ایالات متّحده‌ی آمریکا در ایجاد یا تقویت و تسلیح القاعده، طالبان و دنباله‌های شوم آنان بی‌اطّلاع است. در کنار این پشتیبانی مستقیم، حامیان آشکار و شناخته‌شده‌ی تروریسم تکفیری، علی‌رغم داشتن عقب‌مانده‌ترین نظامهای سیاسی، همواره در ردیف متّحدان غرب جای گرفته‌اند، و این در حالی است که پیشروترین و روشن‌ترین اندیشه‌های برخاسته از مردم‌سالاری‌های پویا در منطقه، بی‌رحمانه مورد سرکوب قرار گرفته است. برخورد دوگانه‌ی غرب با جنبش بیداری در جهان اسلام، نمونه‌ی گویایی از تضاد در سیاستهای غربی است.

چهره‌ی دیگر این تضاد، در پشتیبانی از تروریسم دولتی اسرائیل دیده میشود. مردم ستمدیده‌ی فلسطین بیش از شصت سال است که بدترین نوع تروریسم را تجربه میکنند. اگر مردم اروپا اکنون چند روزی در خانه‌های خود پناه میگیرند و از حضور در مجامع و مراکز پرجمعیّت پرهیز میکنند، یک خانواده‌ی فلسطینی ده‌ها سال است که حتّی در خانه‌ی خود از ماشین کشتار و تخریب رژیم صهیونیست در امان نیست. امروزه چه نوع خشونتی را میتوان از نظر شدّت قساوت با شهرک‌سازی‌های رژیم صهیونیست مقایسه کرد؟ این رژیم بدون اینکه هرگز به‌طور جدّی و مؤثّر مورد سرزنش متّحدان پرنفوذ خود و یا لااقل نهادهای بظاهر مستقلّ بین‌المللی قرار گیرد، هر روز خانه‌ی فلسطینیان را ویران و باغها و مزارعشان را نابود میکند، بی‌آنکه حتّی فرصت انتقال اسباب زندگی یا مجال جمع‌آوری محصول کشاورزی را به آنان بدهد؛ و همه‌ی اینها اغلب در برابر دیدگان وحشت‌زده و چشمان اشک‌بار زنان و کودکانی روی میدهد که شاهد ضرب و جرح اعضای خانواده‌ی خود و در مواردی انتقال آنها به شکنجه‌گاه‌های مخوفند. آیا در دنیای امروز، قساوت دیگری را در این حجم و ابعاد و با این تداوم زمانی می‌شناسید‌؟ به گلوله بستن بانویی در وسط خیابان فقط به جرم اعتراض به سربازِ تا دندان مسلّح، اگر تروریسم نیست پس چیست؟ این بربریّت چون توسّط نیروی نظامی یک دولت اشغالگر انجام میشود، نباید افراطی‌گری خوانده شود؟ یا شاید این تصاویر فقط به این علّت که شصت سال مکرّراً از صفحه‌ی تلویزیون‌ها دیده شده، دیگر نباید وجدان ما را تحریک کند.

لشکرکشی‌های سالهای اخیر به دنیای اسلام که خود قربانیان بی‌شماری داشت، نمونه‌ای دیگر از منطق متناقض غرب است. کشورهای مورد تهاجم، علاوه بر خسارتهای انسانی، زیرساخت‌های اقتصادی و صنعتی خود را از دست داده‌اند، حرکت آنها به سوی رشد و توسعه به توقّف یا کندی گراییده، و در مواردی ده‌ها سال به عقب برگشته‌اند؛ با وجود این، گستاخانه از آنان خواسته میشود که خود را ستمدیده ندانند. چگونه میتوان کشوری را به ویرانه تبدیل کرد و شهر و روستایش را به خاکستر نشاند، سپس به آنها گفت که لطفاً خود را ستمدیده ندانید! به جای دعوت به نفهمیدن و یا از یاد بردن فاجعه‌ها، آیا عذرخواهیِ صادقانه بهتر نیست؟ رنجی که در این سالها دنیای اسلام از دورویی و چهره‌آرایی مهاجمان کشیده است، کمتر از خسارتهای مادّی نیست.

جوانان عزیز! من امید دارم که شما در حال یا آینده، این ذهنیّت آلوده به تزویر را تغییر دهید؛ ذهنیّتی که هنرش پنهان کردن اهداف دور و آراستن اغراض موذیانه است. به نظر من نخستین مرحله در ایجاد امنیّت و آرامش، اصلاح این اندیشه‌ی خشونت‌زا است. تا زمانی که معیارهای دوگانه بر سیاست غرب مسلّط باشد، و تا وقتی که تروریسم در نگاه حامیان قدرتمندش به انواع خوب و بد تقسیم شود، و تا روزی که منافع دولتها بر ارزشهای انسانی و اخلاقی ترجیح داده شود، نباید ریشه‌های خشونت را در جای دیگر جستجو کرد.

متأسّفانه این ریشه‌ها طیّ سالیان متمادی، بتدریج در اعماق سیاستهای فرهنگی غرب نیز رسوخ کرده و یک هجوم نرم و خاموش را سامان داده است. بسیاری از کشورهای دنیا به فرهنگ بومی و ملّی خود افتخار میکنند، فرهنگهایی که در عین بالندگی و زایش، صدها سال جوامع بشری را بخوبی تغذیه کرده است؛ دنیای اسلام نیز از این امر مستثنا نبوده است. امّا در دوره‌ی معاصر، جهان غرب با بهره‌گیری از ابزارهای پیشرفته، بر شبیه‌سازی و همانندسازی فرهنگی جهان پافشاری میکند. من تحمیل فرهنگ غرب بر سایر ملّتها و کوچک شمردن فرهنگهای مستقل را یک خشونت خاموش و بسیار زیان‌بار تلقّی میکنم. تحقیر فرهنگهای غنی و اهانت به محترم‌ترین بخشهای آنها در حالی صورت میگیردکه فرهنگ جایگزین، به‌هیچ‌وجه از ظرفیّت جانشینی برخوردار نیست. به طور مثال، دو عنصر «پرخاشگری» و «بی‌بندوباری اخلاقی» که متأسّفانه به مؤلّفه‌های اصلی فرهنگ غربی تبدیل شده است، مقبولیّت و جایگاه آن را حتّی در خاستگاهش تنزّل داده است. اینک سؤال این است که اگر ما یک فرهنگ ستیزه‌جو، مبتذل و معناگریز را نخواهیم، گنهکاریم؟ اگر مانع سیل ویرانگری شویم که در قالب انواع محصولات شبه هنری به سوی جوانان ما روانه میشود، مقصّریم؟ من اهمّیّت و ارزش پیوندهای فرهنگی را انکار نمیکنم. این پیوندها هر گاه در شرایط طبیعی و با احترام به جامعه‌ی پذیرا صورت گرفته، رشد و بالندگی و غنا را به ارمغان آورده است. در مقابل، پیوندهای ناهمگون و تحمیلی، ناموفّق و خسارت‌بار بوده است. با کمال تأسّف باید بگویم که گروه‌های فرومایه‌ای مثل داعش، زاییده‌ی این‌گونه وصلتهای ناموفّق با فرهنگهای وارداتی است. اگر مشکل واقعاً عقیدتی بود، میبایست پیش از عصر استعمار نیز نظیر این پدیده‌ها در جهان اسلام مشاهده میشد، درحالی‌که تاریخ، خلاف آن را گواهی میدهد. مستندات مسلّم تاریخی بروشنی نشان میدهد که چگونه تلاقی استعمار با یک تفکّر افراطی و مطرود، آن‌هم در دل یک قبیله‌ی بدوی، بذر تندروی را در این منطقه کاشت. وگرنه چگونه ممکن است از یکی از اخلاقی‌ترین و انسانی‌ترین مکاتب دینی جهان که در متن بنیادینِ خود، گرفتن جان یک انسان را به مثابه‌ی کشتن همه‌ی بشریّت میداند، زباله‌ای مثل داعش بیرون بیاید؟

از طرف دیگر باید پرسید چرا کسانی که در اروپا متولّد شده‌اند و در همان محیط، پرورش فکری و روحی یافته‌اند، جذب این نوع گروه‌ها میشوند؟ آیا میتوان باور کرد که افراد با یکی دو سفر به مناطق جنگی، ناگهان آن‌قدر افراطی شوند که هم‌وطنان خود را گلوله‌باران کنند؟ قطعاً نباید تأثیر یک عمر تغذیه‌ی فرهنگی ناسالم در محیط آلوده و مولّد خشونت را فراموش کرد. باید در این زمینه تحلیلی جامع داشت، تحلیلی که آلودگی‌های پیدا و پنهان جامعه را بیابد. شاید نفرت عمیقی که طیّ سالهای شکوفایی صنعتی و اقتصادی، در اثر نابرابری‌ها و احیاناً تبعیض‌های قانونی و ساختاری در دل اقشاری از جوامع غربی کاشته شده، عقده‌هایی را ایجاد کرده که هر از چندی بیمارگونه به این صورت گشوده میشود.

به‌هرحال این شما هستید که باید لایه‌های ظاهری جامعه‌ی خود را بشکافید، گره‌ها و کینه‌ها را بیابید و بزدایید. شکافها را به جای تعمیق، باید ترمیم کرد. اشتباه بزرگ در مبارزه با تروریسم، واکنشهای عجولانه‌‌ای است که گسست‌های موجود را افزایش دهد. هر حرکت هیجانی و شتاب‌زده که جامعه‌ی مسلمان ساکن اروپا و آمریکا را که متشکّل از میلیون‌ها انسان فعّال و مسئولیّت‌پذیر است، در انزوا یا هراس و اضطراب قرار دهد و بیش از گذشته آنان را از حقوق اصلی‌شان محروم سازد و از صحنه‌ی اجتماع کنار گذارَد، نه تنها مشکل را حل نخواهد کرد بلکه فاصله‌ها را عمق، و کدورتها را وسعت خواهد داد. تدابیر سطحی و واکنشی ــ مخصوصاً اگر وجاهت قانونی بیابد ــ جز اینکه با افزایش قطب‌بندی‌های موجود، راه را بر بحرانهای آینده بگشاید، ثمر دیگری نخواهد داشت. طبق اخبار رسیده، در برخی از کشورهای اروپایی مقرّراتی وضع شده است که شهروندان را به جاسوسی علیه مسلمانان وامیدارد؛ این رفتارها ظالمانه است و همه میدانیم که ظلم، خواه‌ناخواه خاصیّت برگشت‌پذیری دارد. وانگهی مسلمانان، شایسته‌ی این ناسپاسی‌ها نیستند. دنیای باختر قرنها است که مسلمانان را بخوبی می‌شناسد؛ هم آن روز که غربیان در خاک اسلام میهمان شدند و به ثروت صاحبخانه چشم دوختند، و هم روز دیگر که میزبان بودند و از کار و فکر مسلمانان بهره جستند، اغلب جز مهربانی و شکیبایی ندیدند. بنابراین من از شما جوانان میخواهم که بر مبنای یک شناخت درست و با ژرف‌بینی و استفاده از تجربه‌های ناگوار، بنیانهای یک تعامل صحیح و شرافتمندانه را با جهان اسلام پی‌ریزی کنید. در این صورت، در آینده‌ای نه‌چندان دور خواهید دید بنایی که بر چنین شالوده‌ای استوار کرده‌اید، سایه‌ی اطمینان و اعتماد را بر سر معمارانش میگستراند، گرمای امنیّت و آرامش را به آنان هدیه میدهد، و فروغ امید به آینده‌ای روشن را بر صفحه‌ی گیتی میتاباند.
سیّدعلی خامنه‌ای
۸ آذر ۱۳۹۴

پیش از این نیز، رهبر انقلاب اسلامی در بهمن ماه سال گذشته در پی وقوع حوادث تروریستی در فرانسه و به تبع آن موج اسلام‌هراسی، نامه‌ای به جوانان اروپا و آمریکای شمالی نوشته بودند.



* نماهنگ


دانلود نسخه موبایل | دانلود با کیفیت پایین | دانلود با کیفیت بالا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد

خط 9

در نهمین شماره هفته‌نامه؛

خط حزب‌الله با عنوان "تا انقلاب مهدی" منتشر شد

نهمین شماره هفته‌نامه خط حزب‌الله به همراه ویژه نامه اربعین منتشر شد.
در این شماره با توجه به محتوا و حواشی دیدارهای هفته اخیر رهبر معظم انقلاب گزارشی از نشانه های "تغییر و تبدیل در نظم مستقر حاکم قبلی دنیا" به همراه یادداشتی درباره شکست ناپذیر بودن فرهنگ بسیجی از نگاه فرمانده معظم کل قوا آمده است.
ویژه نامه اربعین نیز در دو صفحه جهت تکثیر در مسیر راهپیمایی اربعین حسینی به سوی کربلای معلی در اختیار علاقمندان و زائران حسینی قرار گرفته است. در ویژه نامه اینفوگرافیکی از وضعیت منطقه به خصوص عراق و سوریه در نگاه رهبر انقلاب اسلامی درج شده است.

نسخه‌ی PDF نشریه در سه نسخه‌ی تابلو اعلانات، A4 جهت مطالعه و A3 و هم چنین نسخه PDF ویژه نامه اربعین در سایزA4 برای چاپ و تکثیر بر روی سایت KHAMENEI.IR قرار گرفته و عموم امت حزب‌الله می‌توانند آن را چاپ و در محافل انقلابی، نمازهای جمعه، هیئت‌های مذهبی و پایگاه‌های بسیج توزیع کنند. همچنین برای دسترسی به آرشیو نشریه می‌توانید به اینجامراجعه کنید.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/weekly/files/34//page_1.jpg
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمد