قبس

سلام

۴ مطلب با موضوع «ولایت فقیه» ثبت شده است

مواظب باشیم . اشکال در فرد موجب ضد انقلابی خواندن فرد نمی شود

مواظب باشیم . اشکال در فرد موجب ضد انقلابی خواندن فرد نمی شود

مفهوم مشکک "انقلابی گری"

 در مباحث فلسفی، مفهوم کلی از جهت این‌که بر همه افراد و مصادیقش به یک نحو صدق می‌کند یا نه، بر دو قسم است: «کلی متواطی» و «کلی مشکک». کلی متواطی به مفهومی اطلاق می‌شود که بر تمام مصادیقش به‌طور یکسان و یکنواخت صدق کند[مانند انسان بودن]. اما کلی مشکک آن مفهومی است که بر افراد و مصادیقش به‌‌طور متفاوت و غیریکسان (با شدت و ضعف) تعلق می‌گیرد;[مثل نورانیت و روشنایی که کم و زیاد دارد]  ...

یکی از ثمرات رویکرد تشکیکی به مفهوم انقلابی‌گری را می‌­توان تحقق هرچه بیشترِ راهبرد جذب حداکثری و دفع حداقلی نظام جمهوری اسلامی دانست که بارها از سوی مقام معظم رهبری مورد تأکید قرار گرفته است. با وجود طبیعی بودن و اجتناب­‌ناپذیریِ ریزش­‌ها و رویش­‌ها در مسیر حرکت پیشرونده‌ی انقلاب اسلامی، مشی نظام همواره این بوده است که بر شمار علاقه­‌مندان به آرمان­‌های انقلاب بیفزاید و حتی­‌الإمکان از ریزش احتمالی اعضای خانواده بزرگ انقلاب جلوگیری نماید. اما مرزبندی­‌های کاذب حزبی و جناحی دقیقاً در نقطه مقابل این راهبرد است زیرا با فروکاستن تقابل­‌های سیاسی به عرصه رقابت­‌های جناحی، شمار ریزش­‌ها را افزایش می­‌دهد و هزینه­‌های گزافی به انقلاب و نظام تحمیل می­‌کند.  پس اگر پذیرفتیم که انقلابی بودن یک ویژگی مُشکّک و ذومراتب است، آن‌گاه می‌توان تمام افرادِ برخوردار از این ویژگی بر اساس شاخص‌های تعیین شده توسط رهبر معظم را در دایره‌ی وسیع انقلاب اسلامی جای داد و به­‌عنوان «خودی» تلقی کرد.

این در حالی است که در فضای صف­‌بندی­‌هایی مانند اصولگرا و اصلاح­‌طلب به‌دلیل مطرح بودن رقابت­‌ها، تعصبات، و حتی در برخی موارد کینه­‌توزی­‌های جناحی برای حذف حریف از میدان رقابت، متأسفانه فرایند تخریب، برچسب­‌زنی، اتهام‌زنی، طرد و دگرسازی بسیار پرشتاب پیموده می­‌شود و ممکن است فردی به صِرف اتخاذ موضعی نامناسب و اشتباه از جمع خانواده انقلاب اسلامی طرد شود. ....  

مطالعه کامل در

http://farsi.khamenei.ir/others-note?id=33349

http://farsi.khamenei.ir/others-note?id=33349

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

نامه

سوال: مفاد نامه حضرت امام(ره) به گورباچف رهبر شوروی چه بود؟ در نامه گورباچف به امام(ره) چه مطلبی گفته شده بود؟ عکس العمل امام(ره) بعد از تسلیم نامه گورباچف به ایشان و همچنین عکس العمل گورباچف به هنگام تسلیم نامه حضرت امام(ره) به وی چه بود؟

حضرت امام خمینی در اواخر سال 1367 نامه ای خطاب به میخاییل گورباچف، رهبر اتحاد جماهیر شوروی سابق نوشتند و در آن ضمن پیش بینی محتوم بودن سقوط مارکسیسم و کمونیسم، پیام دعوت به فطرت و توحید را برای وی ارسال کردند و در مورد فرو افتادن در دام نظام سرمایه داری غرب به وی هشدار دادند. حضرت امام خمینی در این نامه با بینش عمیق الهی خود، فرمودند: برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست؛ چرا که مکتبی است مادی و با مادیات نمی توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسی ترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به در آورد. همچنین ایشان در فرازهای دیگری از پیامشان گوشزد نمودند که: ... شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گره های کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه داری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکرده اید که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند؛ چرا که امروز اگر مارکسیسم در روش های اقتصادی و اجتماعی به بن بست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسایل ـ البته به شکل دیگر ـ و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است. حضرت امام در خاتمه با دعوت گورباچف بعنوان رهبر اتحاد جماهیر شوروی کمونیستی به اسلام فرمودند: اکنون بعد از ذکر این مسایل و مقدمات از شما می خواهم درباره اسلام به صورت جدی تحقیق و تفحص کنید و این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، که به جهت ارزش های والا و جهان شمول اسلام است که می تواند وسیله راحتی و نجات همه ملت ها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را باز نماید. مهمترین نکات این نامه عبارت بودند از :
1. پیش بینی اضمحلال و فروپاشی تفکر کمونیسم و اتحاد جماهیر شوروی (سابق) و به بن بست رسیدن مارکسیسم در روش های اقتصادی و اجتماعی، چنانچه فرموده اند: برای همه روشن است که ازاین پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد. و یا امروز دیگر دولت های همسو با شما که دلشان برای وطن و مردمشان می تپد، هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این منابع زیرزمینی و روزمینی کشورشان را برای اثبات موفقیت کمونیسم- که صدای شکستن استخوان هایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است- مصرف کنند.
2. قابل ستایش شمردن روحیه همراه با جسارت و گستاخی گورباچف به دلیل قرار گرفتن ایشان در دور جدیدی از بازنگری و تحول و شهامت تجدیدنظر در مکتب کمونیسم که به تعبیر امام خمینی(ره) این مکتب، سالیان سال فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی نموده بود.
3. هشدار امام خمینی(ره) به گورباچف برای رسیدن به موفقیت از راه تجدیدنظر در سیاست اسلاف خود در زمینه خدازدایی و دین زدایی از جامعه که بزرگترین و بالاترین ضربه را بر پیکر مردم کشور شوروی وارد کرده است و امام(ره) این راه را تنها راه برخورد واقعی با قضایای جهان دانسته اند (بازگشت به دین و معنویت و عدم مبارزه با آن)
4. یادآوری این موضوع که: همان گونه که مارکسیسم به بن بست رسیده است نظام سرمایه داری غرب نیز به بن بست رسیده و یا خواهد رسید و همچنین برحذر دادن سران کاخ کرملین برای حل مشکلات خود، با پناه بردن به کانون های سرمایه داری غرب.
هیات اعزامی از طرف امام خمینی به سرپرستی آیت الله جوادی آملی در روز سیزدهم دی ماه 1367 وارد مسکو شد و پیام امام خمینی را همراه با تبیین و تفسیر به گورباچف ابلاغ کرد. آیت الله جوادی آملی خلاصه جوابهای گورباچف را چنین ذکر می کنند: 1- از فرستادن نامه امام خمینی تشکر می کنم. 2ـ در فرصت مناسب جواب آن را خواهم داد. 3ـ مضمون آن را به علمای شوروی اعلام می داریم. 4ـ ما قانون آزادی ایمان را در دست تصویب داریم. 5ـ من قبلا گفتم با داشتن ایدئولوژی های مختلف، می توان با حسن همجواری در کنار هم زندگی کرد. 6ـ امام خمینی ما را به دین اسلام دعوت نموده؛ آیا ما هم ایشان را به مکتب خودمان دعوت کنیم؟ ( در اینجا لبخند زد و گفت: این یک شوخی است ) 7ـ این دعوت یک نحوه دخالت در شئون کشور دیگر محسوب می شود؛ زیرا هر کشوری در انتخاب مکتب آزاد و مستقل می باشد. مهمترین بند پاسخ گورباچف یعنی بند هفتم، نشانه برخورد سیاسی او با نامه امام بود که در پاسخ آن حضرت آیت الله جوادی آملی فرمودند: شما از عمق خاک وسیع روسیه تا اوج فضای آسمان آن آزادانه فعالیت دارید و هیچکس حق دخالت در امور داخلی کشور اجنبی ندارد. لیکن محتوای این پیام، مانند پیام های رهبران الهی دیگر، نه کاری به زیرزمین و نه برخوردی با روی زمین و نه ارتباطی با آسمان روسیه دارد، بلکه فقط با جان شما مرتبط می باشد ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد
علامه طباطبائی(ره)؛ انقلاب و ولایت فقیه

علامه طباطبائی(ره)؛ انقلاب و ولایت فقیه

پرسش. برخی ادعا می کنند مرحوم علامه طباطبائی با امام خمینی(ره) و انقلاب، رابطه خوبی نداشته، همچنین مخالف ولایت فقیه و حکومت اسلامی بودند؟ چرا ایشان در سیاست کمتر دخالت می کردند؟

 

یکم. رابطه علامه طباطبائی با امام و انقلاب اسلامی:

حمایت های دائم حضرت علامه از انقلاب و امام (ره)، نشان می دهد که چنین ادعایی هیچ محلی از توجه و صحت ندارد. با توجه به اینکه علامه طباطبایی با امام خمینی روابط دوستانه قدیمی داشت و برای ایشان احترام قایل بود و با پیروزی انقلاب اسلامی امام امت را به عنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی و رهبر کبیر نهضت اسلامی ایران قبول داشت، همواره این اصل را مایه سعادت سیادت و عزت مسلمانان می دانست. ارادت خاص مرحوم علامه طباطبایی  نسبت به امام خمینی در خاطراتی که توسط شاگردان علامه نقل شده است متجلی می باشد به عنوان مثال آیت الله احمدی میانجی در خاطرات خویش چنین می گویند: علامه طباطبایی پس از قیام امام خمینی در برابر ستم و استکبار گفت: ایشان خیلی قاطع کلام خود را بر زبان جاری می نماید. فردی از اهل علم ساکن مشهد در امر امام خمینی تردید داشت یک بار که علامه به زیارت بارگاه قدس رضوی آمد درباره امام از وی سئوالاتی نمود علامه در جواب آن مرد مردد گفت: امام بر ملکوت مسلط است.(خاطرات فقیه اخلاقی احمدی میانجی ص 204 ؛ ز مهر افروخته سیدعلی تهرانی ص 97)

استاد سیدمحمد باقر موسوی همدانی (ره‌) گفته است: علامه طباطبایی به قدری از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی شادمان بود که نمی توانست از اظهار آن خودداری کند روزی به من فرمود دلم می خواهد رژه ارتشی ها را در برابر امام ببینم عرض کردم هم اکنون آنان در کوچه هستند و چند لحظه دیگر برنامه آنان آغاز می شود. بلند شوید تا دم در از نزدیک مشاهده کنید. عبا را بر دوش گرفتند که ناگهان صدای موزیک ارتشیان برخاست آمدیم پشت درب منزل و چون من درب را گشودم ایشان محو تماشای رژه نیروهای نظامی از برابر امام گردیدند و مکرر با هیجان می فرمودند: چقدر جالب است. (ر.ک. مقاله امام خمینی و علامه طباطبایی نوشته غلامرضا گلی زواره ، سایت امام خمینی) همچنین وقتی امام به قم عزیمت نمود و در کوچه علامه طباطبایی سکونت اختیار نمود همسایه ها برای سهولت در دیدارها و ملاقات ها خانه های خود را تخلیه کردند. علامه به امام گفت: اگر لازم است ما هم چنین کنیم. امام فرمودند همسایگی شما برای ما مغتنم است و چون امام در همسایگی علامه قرار داشتند و سر و صداهای ناشی از صوت بلندگوها و همهمه مردم خیلی زیاد بود از علامه پرسیدند از این جهت اذیت نمی شوید او لبخندی نمود و گفت هر چه از دوست رسد نیکوست در حالی که از ناراحتی اعصاب رنج می برد و نیاز به آرامش داشت. (مجله بصائر ویژه نامه علامه طباطبایی ص 16)

بویژه اینکه موضع گیری که مرحوم علامه در قبال شهادت نوه شان داشتند و از زبان دختر گرامی شان نقل شده است با این شایعات مطرح شده تعارض دارد. خانم نجمه السادات طباطبایی در این زمینه چنین می گویند: پس ازشهادت محمد حسن پدرم به تهران آمد... پرسید: نجمه! من به تو چه بگویم ؟! گفتم: هیچ! شکر خدا !. فرمودند: احسنت. نه ایشان به روی خود آوردندونه من و فرمودند: «شکر خدا که اگر بچه ای به تو داده خوبش را داده است. » (رک: جرعه های جانبخش ، ص123 به نقل از زمهر افروخته ، سید علی تهرانی ص110)

همانگونه که در این خاطره که مستند می باشد دیده می شود مرحوم علامه طباطبایی که پیش از این نیز دامادشان آیت الله قدوسی دادستان کل کشور را در جریان بمب گذاری منافقان از دست داده بودند نه تنها سخنی منفی بر علیه انقلاب بیان نمی کنند بلکه دخترشان را دلداری هم می دهند و از اینکه خداوند چنین فرزندی که افتخار شهادت نصیبش شده است به او داده ابراز خوشحالی و شکر گذاری می کند.

همچنین مرحوم علامه در اواخر عمرشان می فرمودند: «راهی را که ما عمری با سختی ها و ریاضت ها رفتیم این جوان ها و شهیدان انقلاب اسلامی در یک شب سپری کردند»(رک: زمهر افروخته ، همان ص111) همچنین ایشان پس از فاجعه هفتم تیر ماجرایی دارند که به این صورت نقل شده است: پس از فاجعه هفتم تیر اطرافیان علامه – به علت کسالت و بیماری ایشان- تصمیم داشتند خبر شهادت شهید مظلوم بهشتی (از شاگردان علامه طباطبائی) را به ایشان نرسانند. در همان احوال یکی از اطرافیان علامه به اتاق ایشان می رود و علامه به وی می فرماید: «چه به من بگویید و چه نگویید من آقا بهشتی را می بینم که در حال صعود است »(همان ص111)

 

دوم. علامه طباطبایی؛ حکومت اسلامی و ولایت فقیه:

مرحوم علامه طباطبایی به لحاظ سیره نظری همان اعتقاداتی را داشتند که سایر فقهای اسلام و به ویژه انقلابیون و از جمله امام خمینی ره داشتند - به همین دلیل شاید مهمترین نظریه پردازان حکومت اسلامی را طیف شاگردان علامه تشکیل می دهند- ایشان تشکیل حکومت اسلامی را واجب می دانستند و در زمینه مدل حکومت اسلامی معتقد بودند: «راجع به طرح های مربوط به حکومت اسلامی، در شریعت اسلام دستوری نیامده و حقا هم نباید وارد شود. زیرا شریعت تنها متضمن مواد ثابت دین است. طرز حکومتبا تغییر و تبدیل جامعهها بهحسب پیشرفت تمدن قابل تغییر است. طرز حکومت های اسلامی را در هر عصر، باید با در نظر گرفتن سه ماده ثابتشرع اسلام تعیین کرد: 1) مسلمانان تا آخرین حد ممکن باید در اتحاد و اتفاق بکوشند؛ 2) مرز جامعه اسلامی اعتقاد است؛ نه مرزهای طبیعی؛ 3) اصل، رعایت و اجرای سیرت و سنت رسولالله(ص) است. (طباطبایی، محمدحسین، مقاله ولایت زعامت‌).»

و جمهوری اسلامی نیز بهترین مدلی بود که معیارهای فوق را در برداشت. همچنین ایشان در زمینه در اینکه چه کسی باید حکومت کند و چرا باید از وی اطاعتشود؟ به قانون طبیعی تمسک جسته معتقد بودند انسان فطرتاً به دنبال آگاهترین، بهترین و عادلترین فرد است که در اسلام در زمان غیبت، فقیه است. وی در اثبات چنین امری از شیوه فقهی مبنی بر تفویض امر ولایت از بالا استفاده نکرده بلکه استدلالی عقلی و فلسفی دارد. (اندیشه سیاسی علامه طباطبایی، مصطفی زهرانی، علوم سیاسی، ش1، ص89‌)

وی میگوید: به حکم فطرت، وجود مقام ولایت در هر جامعهای بر اساس حفظ مصالح عالیه ضروری است. اسلام نیز پا بپای فطرت پیش میرود. نتیجه این دو مقدمه این است، فردی که در تقوای دینی و حسن تدبیر و اطلاع بر اوضاع از همه مقدم است، برای این مقام متعین است و در این که اولیای حکومتباید زبدهترین و برجستهترین افراد جامعه باشند، کسی تردیدی بهخود راه نمیدهد.

علامه طباطبائی با اشاره به آیاتی که متضمن تکالیف اجتماعی و لزوم اقامه عبادات از سوی مردم است معتقدند که چون افراد در پیدایش اجتماع اثر تکوینی دارند برای اداره آن نیز حق دخالت داشته و خداوند آن اثر تکوینی را در مقام تشریع ضایع نگذارده است.ایشان در این زمینه بحث مبسوطی ارائه نموده و به اکثر آیات مورد استدلال اشاره کرده است وی می نویسد: «نکتهای که لازم است در اینجا مورد توجه قرار گیرد این است که عموم آیاتی که متضمن لزوم اقامه عبادات و انجام حج و اجرای حدود و قصاص و نظایر اینها است روی سخن خود را تنها به پیغمبر ننموده بلکه تمام مؤمنین را مخاطب قرار داده و اجرای این امور را از همه آنان خواسته است.

مجموع این آیات چنین استفاده میشود که دین یک روش اجتماعی است که خداوند آن را بر عهده مردم قرار داده است و خدا راضی به کفر بندگان خویش نیست، و چنین خواسته است که افراد همه با هم و به طور دسته جمعی اقامه دین کنند، پیدا است که اجتماع چون از افراد تشکیل شده، اداره آن نیز باید به عهده خود آنها بوده باشد، و هیچ فردی در این باره بر دیگری مزیت و تقدم نداشته همه یکسان میباشند.خلاصه شئون اجتماعی مخصوص به دستهای خاص نمیباشد، و در این موضوع پیغمبر نیز با دیگران مساوی بوده هیچ امتیازی ندارد.

علامه طباطبائی در بخش دیگری و در ادامه پاسخ به این سؤال که عهدهدار اداره اجتماع کیست و سیره او چیست؟ میگوید: «در هر صورت باید دانست که بدون اشکال در این زمان که پیامبر (ص) وفات نموده و امام (ع) نیز از دیده پنهان است، امر حکومتبه دستخود مسلمین است، و این وظیفه آنان است که با در نظر گرفتن روش رسول خدا که روش امامتبوده استحاکمی را انتخاب کنند، و این روش غیر از روش پادشاهی و امپراتوری است، در این موقعیت نباید هیچ حکمی از احکام الهی تغییر کند و این وظیفه همه است که در راه حفظاحکام خدا کوشا باشند، و اما درباره حوادث روزمره و پیشآمدهای جزئی همان طور که گفتیم، لازم است که حاکم با مشورت مسلمین درباره آنها تصمیم بگیرد. بنابر این از مجموع آیات متضمن تکالیف اجتماعی مردم چنین نتیجه میشود که تشکیل حکومتبه عنوان مقدمه واجب بر عموم مسلمانان لازم است.

به همین خاطر در صورتی که مردم برای انجام تکالیف واجب اجتماعی خویش بخواهند دولت تشکیل دهند حق دارند که فقیه واجد شرایطی را به عنوان حاکم تعیین نمایند.بیشک چنین فقیهی علاوه بر مشروعیت مردمی دارای مشروعیت الهی نیز خواهد بود.زیرا منطقی و معقول نیست که مردم به تکالیف اجتماعی از سوی شارع مکلف باشند، اما هیچگونه حق دخالت و اظهار نظر جهت ایجاد مقدمات و فراهم آوردن زمینههای انجام آن تکالیف را نداشته باشند.مگر امکان دارد که برای شارع، امری مطلوب باشد و آن را از مردم بخواهد اما مقدمه آن را نخواهد؟ (رجوع شود به: علامه طباطبائی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی، ج 4، ص 207-211.)

بنابر این ایشان اعتقاد تامی همچون اکثر فقهای اسلام و به ویژه طیف انقلابی فقها به حکومت اسلامی و ولایت فقیه داشتند. و او را دارای حق حاکمیت الهی برای حکومت اسلامی می دانستند.

 

سوم. علامه طباطبائی و سیاست:

هر چند پیوند دین و سیاست در اسلام و سیره بزرگان دین و علمای اسلام، اصلی ثابت و مسلم است اما در بررسی میزان فعالیت های سیاسی علما باید به این مهم توجه داشت که این موضوع با عوامل مختلفی در ارتباط می باشد.

1. توانایی های اشخاص:«لا یکلف الله نفسا الا وسعها» (بقره، آیه 286). از این رو مشاهده می نماییم که برخی علماء با توجه شناختی که از توانایی ها و استعدادهای خویش داشتند، به همان میزان در مسائل مختلف از جمله موضوعات سیاسی وارد می شده اند.

2. شرایط محیطی و میزان احساس نیاز: بسیاری مواقع علت این که علماء در مسائل اظهار نظر نمی کنند نه به خاطر عدم اهتمام به آن مسأله بلکه به خاطر احساس عدم نیاز به اظهار نظر می باشد خصوصا در شرایطی که فقیهی عادل و جامع الشرایط هدایت و رهبری جامعه اسلامی را به عهده گرفته و رهنمودهای لازم را ارائه می نمایند.

بنابراین در چنین شرایطی دیگر ضرورتی برای ورود سایر علماء و اظهار نظر نمی ماند. هر چند مسلما در برخی موضوعات که با سرنوشت جامعه اسلامی در ارتباط است اظهار نظر و مشارکت آنان می تواند پشتوانه عظیمی برای نظام اسلامی محسوب گردد. خلاصه در بررسی چرایی میزان فعالیت سیاسی هر یک از بزرگان خصوصا در زمان کنونی باید به این قبیل مسائل توجه داشت. نه این که عدم مشهود بودن فعالیت های سیاسی آنان را دلیل بر، مطلوب بودن کناره گیری افراد جامعه از فعالیت ها و مشارکت های سیاسی دانست. بلکه هر فرد باید با شناخت وظایف و تکالیف فردی و اجتماعی خویش و نقش و جایگاهی که در جامعه و نظام اسلامی دارد به انجام وظایف خود در عرصه های مختلف سیاسی، اجتماعی و... بپردازد و بهترین الگو هم در چنین شرایطی، اسوه های کامل بشریت؛ یعنی پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) و جانشین واقعی آنان یعنی ولی فقیه جامع الشرایط می باشد.

استاد علامه (ره) بمعنی مصطلح سیاست، «سیاسی» نبود، و حتی اگر ایشان سیاسی هم بودند با توجه به کهولت سن ایشان واوضاع جسمی که داشتند (اوضاعی که از نحوه مصاحبه ها یی که ایشان به مناسبت های مختلف از جمله پس از شهادت شهید مطهری بر جای مانده مشخص می شود و در نهایت به ارتحال آن عالم ربانی در سال 61 یعنی سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی انجامید) دخالت در سیاست به معنایی که مد نظر ماست مقدور ایشان نبود با اینحال عدم سیاسی بودن ایشان به معنی عدم اهتمام به مسائل جامعه و مردم نیست. پیش از حوادث 15خرداد و درمسائل مربوط به انجمن های ایالتی ولایتی، و پس از فاجعه قتل عام مردم در 15خرداد، استاد علامه همیشه طرف «مشورت» مراجع عظام بود و درجلسات این بزرگان شرکت میکرد و حتی در بعضی از اعلامیه های مشترک مراجع عظام قم، امضای ایشان هم هست. اما پس از آنکه اعلامیه ها و بیانیه ها «تک امضائی» شد ایشان بطور مستقل اعلامیه ای ندادند ولی «سکوت» هم نکرده بودند و به هرنحو مقدور با مراجع وکلیت روحانیت مبارز «هماهنگی» داشت و اغلب روحانیون مبارز از شهید مطهری و بهشتی و مفتح و قدوسی و غیر هم، همه شاگردان علامه طباطبایی بودند و بدون شک تربیت فکری - معنوی این بزرگان، توسط علامه طباطبایی، نقشی اساسی در حرکت آنها داشت. درباره مسائل جهان اسلام، از جمله مسئله فلسطین، استاد علامه همواره فعال بود و حتی در مورد لزوم کمک به مردم فلسطین، ایشان اعلامیه ای را همراه شهید مطهری و مرحوم آیت الله سیدابوالفضل موسوی زنجانی منتشر ساخت که در آن ضمن افتتاح حساب بانکی در بانک های: ملی، صادرات و بازرگانی، مردم را به یاری مردم ستمدیده فلسطین فراخوانده بود. یکی از شاگردان علامه طباطبایی میگوید: «از خصوصیات علامه طباطبایی، این بود که هیچگاه از کسی بدگویی نمیکردند. در طی 35 سال ارتباط با ایشان، جز بدگویی از دربار و رژیم طاغوت، حتی یکبار هم بدگویی کسی را از ایشان نشنیدم.»

آیت الله مطهری از معماران فکری انقلاب اسلامی درباره علامه طباطبایی می‌گویند: «علامه طباطبایی رابطه عاطفی و فکری بسیار نزدیکی با امام خمینی(ره) داشتند.» امام خمینی (ره) درباره علامه طباطبایی می‌فرماید: «آقای طباطبایی مرد بزرگی است و حفظ ایشان با این مقام علمی لازم است » امام خمینی پس از رحلت علامه طباطبای در طلیعه یکی از بیانات خود فرمودند: «من قبلا باید از این ضایعه ای که برای حوزه های علمیه و مسلمین حاصل شد و آن رحلت مرحوم علامه طباطبایی است اظهار تاسف کنم و به شما و ملت ایران و خصوص حوزه های علمیه تسلیت عرض کنم خداوند ایشان را با خدمتگزاران به اسلام و اولیای اسلام محشور فرماید و به بازماندگان و متعلقین و شاگردان ایشان صبر عنایت فرماید. (صحیفه نور ج 9 ص 134)

البته فردای روز رحلت علامه یعنی در 25 آبان 1360 مجلس ترحیمی از سوی امام خمینی برای ایشان در مدرسه عالی شهید مطهری برگزار گردید. (ز مهر افروخته ص 45) و حضرت آیه الله خامنه ای پیام تسلیتی در سوگ علامه خطاب به امام راحل صادر فرمودند که در فرازی از آن آمده بود: «محضر مبارک رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی امام خمینی (مد ظله العالی‌) ضایعه ارتحال عالم ربانی و دانشمند عظیم الشان فیلسوف و مفسر کبیر قرآن حضرت آیه الله علامه طباطبایی را که یکی از مفاخر کم نظیر عالم اسلام بودند به پیشگاه ولی عصر (ارواحنا له الفدا) و حضرت امام خمینی رهبر کبیر انقلاب و حوزه های علمیه مخصوصا حوزه مقدس قم و مراجع عظام تقلید و شاگردان این مرحوم و همه دانشمندان و عاشقان علم و فضیلت تسلیت عرض می کنم... » (روزنامه جمهوری اسلامی 25 آبان 1360 ص 10)

دیگر منابع جهت مراجعه:

- زندگی نامه، ویژگی ها و آثار علامه طباطبایی (ره)، سید امیرحسین کامرانی راد، سایت راسخون.
- در محضر علامه طباطبایی(رحمت الله علیه)، محمد حسین رخشاد.

- مصاحبه روزنامه کیهان با استاد سید هادی خسروشاهی با موضوع روایت 25 سال حضور در محضر علامه طباطبایی(ره)،سایت صدای شیعه.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمد

فتوای مخالفت با بمب هسته ای بر اساس کدام آیه قرآن است؟

:

1. آیه شریفه 190 سوره مبارکه بقره :
" وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَتَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبِّ الْمُعْتَدِینَ"
" و در راه خدا با آنان که به جنگ و دشمنی شما برخیزندجهاد کنید، لکن ازحد تجاوز نکنید که خدا متجاوزان را دوست ندارد."
این آیه یکی از مصادیق ممنوعیت تولید و استفاده ازبمب اتمی درقرآن کریم به شمار می رود که درعرصه قوانین جنگی غیرقابل تغییربین مسلمانان وغیرمسلمانان فرموده است:
این آیه شریفه با وجود ایجاز واختصار درعبارت، دارای آنچنان مفاهیم بلند و برخورداری از اطلاق وعموم می باشد که می توان مصادیق وموضوعات مختلف و نوپیدا را با آن تطبیق نمود. بر همین اساس فقها ومفسران درتفسیر و تبیین کلمه " اعتداء" درآیه شریفه فوق، آن را شامل تعـدّی وتجاوز از حدود وفرمان الهی درجنگ دانسته اند " وپرواضح است که استفاده از سلاح های کشتارجمعی نظیربمب اتم که نظامیان وغیرنظامیان وهرآنچه درشعاع انفجاری- تشعشعی آن است را ازبین می برد، مصداق کامل تجاوز ازحددستورات الهی است واز دستورکارنظام اسلامی خارج.

2. آیه شریفه 8 سوره مبارکه مائده :
"یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ" "ای کسانی که ایمان آورده اید،(در هرکار فردی واجتماعی) قیام کننده استوار و دائم برای خدا و گواهان به عدل و قسط باشید و هرگز دشمنی با گروهی شما را برآن ندارد که عدالت نکنید، عدالت کنید که آن به تقوا نزدیکتراست، وتقوا پیشه کنید که همانا خداوند به آنچه می کنید آگاه است".
مفاد این آیه شریفه نیز نشان می دهد کاربرد هرگونه سلاح وابزار جنگی نظیرسلاح های کشتارجمعی علیه دشمنان، مجاز نبوده ورزمندگان اسلام از 14 قرن قبل نسبت به این قبیل قوانین بین المللی اسلام ناب ومحدودیت های جنگی اسلام ناب که درمیدان جنگ هم اصل اعتدال وعدالت را تجویز نموده است آشنا وبه آن عمل نموده و خواهند نمود.

3. آیه شریفه ٣٢، سوره مبارکه مائده :
در رابطه با منع آدم کشی جز در قبال قتل نفس یا فساد در روی زمین فرموده :" مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ کَتَبْنَا عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا وَلَقَدْ جَاء تْهُمْ رُسُلُنَا بِالبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِکَ فِی الأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ.به خاطر همین ماجرا بود که ما به بنى اسرائیل اعلام کردیم که هرکس یک انسان را بکشد بدون اینکه اوکسى را کشته باشد ویا فسادى در زمین کرده باشد، مثل این است که همه مردم را کشته، (چون انسانیت را مورد حمله قرار داده که در همه یکى است )، و هرکس یک انسان را از مرگ نجات دهد مثل این است که همه را از مرگ نجات داده و با اینکه رسولان ما براى بنى اسرائیل معجزاتى روشن آوردند. با این حال بسیارى از ایشان بعد از آن همه پیامبر (که برایشان بیامد) در زمین زیاده روى مى کنند.مفاد این آیه شریفه به نحو روشن تری حدود قتال بادشمن درمیدان جنگ را نشان می دهد که فرموده، حق ندارید کسی را بکشید بدون این که آن فرد، کسى را کشته باشد ویا فسادى در زمین کرده باشد. بنابراین کاربرد سلاح های کشتارجمعی که درصورت انفجار بیش از نظامیان، مردم عادی شهرها ومناطق جمعیتی را نابود خواهد کرد، به طریق بالاتری مجاز نبوده ورزمندگان اسلام همچنان به این دستورات توجه نمودهو از آن عدول نخواهند نمود.

آیات بسیاری از نکوهش چنین جنایاتی وپرهیزدادن مسلمانان از کاربرد آن همراه با آیات فراوانی که از رعایت عدل وپرهیزاز ظلم به انسان ها، پرهیز از ظلم به غیرمسلمانان سخن رانده است وبالاتر از آن حتی در رعایت انصاف وخوشرفتاری نسبت به حیوانات، جانوران وگیاهان درآیات و روایات اسلامی کم نیست

ادامه در ادامه مطلب

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد