اصرار و لجاجت آن ها در برابر حق و ادامه به ظلم و بیدادگرى و کفر سبب مى‏شود که پرده‏اى بر حس تشخیص آن ها بیفتد، در سوره نساء آیه 155 مى‏خوانیم: "بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ:" خداوند به واسطه کفرشان، مهر بر دل هاشان نهاده"! و در سوره مؤمن آیه 35 مى‏خوانیم: "کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ:" این گونه خداوند مهر مى‏نهد بر هر قلب متکبر ستم کار"! و در سوره جاثیه آیه 23 چنین آمده است:" أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً:" آیا مشاهده کردى کسى را که هواى نفس را خداى خود قرار داده؟ و بنا بر این گمراه شده، و خدا مهر بر گوش و قلبش نهاده و پرده بر چشمش افکنده است.
ملاحظه مى‏کنید که سلب حس تشخیص و از کار افتادن ابزار شناخت در آدمى در این آیات معلول عللى شمرده شده است، کفر، تکبر، ستم، پیروى هوس هاى سرکش لجاجت و سرسختى در برابر حق، در واقع این حالت عکس العمل و بازتاب اعمال خود انسان است نه چیز دیگر. 
اصولا این یک امر طبیعى است که اگر انسان به کار خلاف و غلطى ادامه دهد تدریجا با آن انس مى‏گیرد، نخست یک" حالت" است، بعدا یک" عادت" مى‏شود، سپس مبدل به "ملکه" و جزء بافت جان انسان مى‏شود، گاه کارش به جایى مى‏رسد که باز گشت بر او ممکن نیست، اما چون خود آگاهانه این راه را انتخاب کرده است، مسئول تمام عواقب آن مى‏باشد بى آن که جبر لازم آید، درست همانند کسى که آگاهانه با وسیله ‏اى چشم و گوش خود را کور و کر مى‏کند تا چیزى را نبیند و نشنود.
و اگر مى‏بینیم این ها به خدا نسبت داده شده است، به این دلیل است که خداوند این خاصیت را در این گونه اعمال نهاده است."دقت کنیم".(4)
در باره پرسش مربوط به آیه دوم نیز می توان پاسخی شبیه به پرسش اول داد:
بیان این نکته کوتاه لازم است که نفاق بیماری فاجعه باری است که روح انسان را فاسد می کند. شخص منافق به دلیل نفاقش از یک کافر پست تر است. زیرا که جبهه و مرز کافر معلوم است. اما مرز منافق مشخص نیست. به همین دلیل ضرباتی را که یک منافق می تواند با نفاقش بر پیکر جامعه بزند، بسیار کاری تر از صدمه ای است که کافر می زند.
نفاق مثل یک بیماری بدون هیچ علامتی درون بدن را متلاشی می کند. و تا انسان بفهمد که چی بر سرش آمده از بین رفته است. اما کفر نشانه دارد و انسان می تواند با تشخیص علایمش، آماده مقابله با آن بشود.
این که خدای متعال زیادتی مرض و شک را در دل منافقان به خودش نسبت داده به این معنا است که چنین بیمارانی علاج پذیر نیستند. بیمارانی که خود درپی تشدید بیماری شان هستند و با پرورش نفاق و دو رویی در جان و دل شان، موجب می شوند که خدا بر ایشان خشم کند.این خشم موجب تزاید بیماری شان می شود. آری کسی که خودش را به آن راه می زند و نمی خواهد هدایت شود، مستوجب نفرین و خشم الهی می شود.خشم الهی یعنی افزونی بیماری.
در تبیین معنای "فزادهم الله مرضا "نوشته اند:
فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ- در دل های شان بیمارى است روح شان بیمار است. مقصود از این مرض بیمارى شک و تردید است. زیرا همان طور که مرض و بیمارى بدن را از حدّ اعتدال و صحت بیرون می آورد، شک و تردید هم که خود آفت قلب است آن را از حال صحت و اعتدال خارج می کند.
بعضى گفته ‏اند اصل مرض "فتور" و سستى است و بیمارى تن سستى اعضاء و بیمارى قلب (روح) سستى آن است از خدا.
"فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً" 
در تفسیر این آیه چند بیان وارد شده است:
1-هر آیه و بیان و دلیلى که از طرف خدا آورده می شود، شک و تردید اینان زیاد تر می شود. پس نسبت دادن زیادى مرض شک اینان به خدا از این نظر است. همان طور که در قصه حضرت نوح آمده:"فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائِی إِلَّا فِراراً"خدایا خواندن من اینان را نتیجه ‏اى جز فرار و گریزشان ندارد.
و نیز آیه کریمه: "وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ" کسانى که در قلب شان مرضى است، آیات ما پلیدى آنان را بیشتر نمود، به همین معنا تفسیر شده است که آیات الهى چون شک اینان را زیادتر می کند، پس در نتیجه بر پلیدى آنان مى‏افزاید.
2- از پیشرفت اسلام در دل های شان غم و حزنى است. چون نزول رسول اکرم در مدینه و ظهور و قدرت مسلمین سبب نگرانى و غم و اندوه آنان شد، پس خداوند با بیشتر قدرت دادن و کمک کردن رسول خدا و مسلمین، بر غم و اندوه آنان افزود.
3- تقدیر آیه چنین است: "فزادتهم عداوة اللَّه مرضا" یعنى دشمنى با خدا بیمارى آنان را افزود و کلمه "عداوت" (دشمنى) در آیه حذف شده است. مثل آیه کریمه "فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ"واى بر سخت دلان از ذکر خدا یعنى دشمنى با خدا بیمارى آنان را افزود. 
4- آیاتى که پرده از روى زشت کارى و اعمال قبیح آنان بر می دارد سبب غم و اندوه ایشان می گردد پس معناى آیه این است که در دل هاى ایشان غمى است از نزول این نوع آیات و خدا با بیشتر رسوا کردن آنان بر غم و اندوهشان می افزاید.
5- کلمات: "فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً" نفرین است یعنى خدا بیمارى آنان را بیفزاید نظیر آیه کریمه: "ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ"سپس باز گشتند که خدا دل هاى آنان را باز گرداند. و خدا توفیق هدایت را از آنان بگیرد.(5) 
2- "فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً" یعنى خدا بر بیمارى آن ها مى‏افزاید، زیرا آنان نسبت به آن چه از وحى که بر پیامبر نازل مى‏شد، کفر مى‏ ورزیدند و به همان نسبت بر کفر خویش مى‏افزودند و گویا خداى سبحان، همان چیزى را بر "بیمارى" آن ها افزود که خود سبب ازدیاد آن شده بودند، و فعل "زاد" را به خود آنان که مسبب زیاد شدن 
مرض شان بودند نسبت داده است. چنان که در آیه "فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ" یعنى هر گاه سوره‏اى از جانب خدا نازل شود، بر خبث ذاتى آنان خباثتى افزوده می شود.(6) 
3-در دل هاى آن ها بیمارى خاصى است."فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ"اما از آن جا که در نظام آفرینش، هر کس در مسیرى قرار گرفت و وسایل آن را فراهم کرد. در همان مسیر، رو به جلو مى‏رود، و یا به تعبیر دیگر تراکم اعمال و افکار انسان در یک مسیر آن را پررنگ تر و را سخت تر می کند، قرآن اضافه مى‏کند:" خداوند هم بر بیمارى آن ها مى‏افزاید"فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً"
از آن جا که سرمایه اصلى منافقان، دروغ است و تا بتوانند، تناقض ها را که در زندگی شان دیده مى‏شود با آن توجیه کنند، در پایان آیه مى‏فرماید:" به دلیل دروغ هایی که می گفتند، براى آن ها عذاب درد ناکی است."وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ"(7) 
4-"فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً" شاید جمله‏ "فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً" نفرین باشد. نظیر "قاتَلَهُمُ اللَّهُ" یعنى اکنون که در دل بیمارى دارند، خدا بیمارى آنان را اضافه کند.(8) 
بنا بر این، چون منافقان در آینده نیز همانند گذشته عمل خواهند کرد، بیماری آنان رو به فزونی خواهد رفت و تا هنگام مرگ و ملاقات جلال و قهر الهی‌، ادامه خواهد یافت‌. "فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فی‏ قُلُوبِهِمْ إِلى‏ یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُون"(9) 
این عمل، (روح) نفاق را، تا روزى که خدا را ملاقات کنند، در دل های شان برقرار کرد.به این دلیل که از پیمان الهى تخلّف کردند و به این دلیل که دروغ مى ‏گفتند.‌
پی نوشت ها:
1- سوره بقره،آیه 7
2-علامه طباطبایی سید محمد حسین، تفسیر المیزان،ترجمه موسوی همدانی سید محمد باقر،قم،انتشارات اسلامی،سال 1374 خورشیدی،چاپ پنجم، ج‏1، ص 83
3- ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن،گروه مترجمان،تهران،انتشارات فراهانی،سال 1360 خورشیدی،چاپ اول، ج‏1، ص 70
4-آیت الله مکارم شیرازی ناصر، تفسیر نمونه،تهران،انتشارات اسلامیه،سال 1374 خورشیدی،چاپ اول، ج‏1، ص 83
5- ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن پیشین، ج‏1، ص 73
6- ترجمه جوامع الجامع،گروه مترجمان،مشهد،انتشارات مرکز پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی،سال 1377 خورشیدی،چاپ دوم، ج‏1، ص 31
7- تفسیر نمونه پیشین، ج‏1، ص 94
8-قرائتی محسن، تفسیر نور،تهران، انتشارات مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن،سال 1383 خورشیدی،چاپ یازدهم، ج‏1، ص 55
9- سوره توبه،آیه77

منبع مرکز ملی پاسخگویی به مسائل دینی(اسک دین دات آی آر)