هرچه جلو تر بروی این مبارزه و این جهاد دقیق تر و پیچیده تر میشود .

هر چه بالاتر می روی باید بیشتر سبک بشوی و زیاد تر پوست بگذاری .

داستان تو ،داستان کوهنوردی است که هر چه جلوتر میرود ،راهش باریک تر ودره هایش عمیق تر میشود و ناچار باید بارش سبک تر بشود وحتی کفش هایش را بگذارد .

آن شاعر عرب می گوید‌: در کشتی نشسته بودند و موج ها بالا رفتند ... وبر سر کشتی شکستند وکشتی به سوی غرق می رفت، این جا بود که همه دست به کار شدند و آن سرنشین تمامی کتاب ها را انداخت تا بارش سبک تر شود ،توشه اش را هم...حتی کفش هایش را از پا افکند...

«ألْقَی الصّحیفَةَ کی یخفِّفَ رَحْلَه و الزّادَ حتّی نعله ألقاها » آنجا که احساس میکنی بارسنگین شده ، تمامی توشه ات را میگذاری، از سنگینی بدنت هم کن می کنی، از سر و پا و شکم میزنی که راه بیفتی وبرسی .

استاد علی صفایی حائری(عین.صاد) کتاب «صراط» ص 110

انتشارات لیلة القدر