| یادداشت |
خاورمیانه آمریکایی؛ از نظم تا آنارشی
از زمانی که غربیها به ارزش ژئوپلیتیک غرب آسیا پیبردند و نام «خاورمیانه» را بر آن نهادند، این منطقه شاهد جنگها، ائتلافها، رقابتها و رفاقتهای متعددی بوده است. تمامی قدرتهای بزرگ جهانی در دورههای مختلف تاریخی، سعی در حضور و مدیریت سیاسی و اقتصادی این منطقه داشتهاند که مهمترین و پیچیدهترین تحولات سیاسی و ژئوپلتیکی غرب آسیا هم به دلیل حضور قدرتهای بزرگ و تلاش آنها برای بقای منافع سیاسی و اقتصادیشان شکل گرفته است. ایالات متحده آمریکا نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. این منطقه برای این کشور از جهات گوناگونی دارای اهمیت راهبردی است که از دو حیث، اهمیت فوقالعاده دارد: ۱. وجود بخش اعظم و مهم جهان اسلام (اسلام سیاسی) به عنوان بزرگترین رقیب ایدئولوژیک تمدن غرب؛ ۲. وجود بخش اعظمی از ذخایر انرژی نفت و گاز دنیا در این منطقه.
تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، مهمترین مسأله برای آمریکا استفاده حداکثری از نفت و گاز غرب آسیا بوده است. اما با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و درپی آن رشد اسلام سیاسی در منطقه، نگرانیهای آمریکا درباره ظهور و قدرت یافتن یک رقیب ایدئولوژیک افزایش یافت. آرنولد توینبی، متفکر انگلیسی در سال ۱۹۴۵ یعنی اواخر جنگ دوم جهانی گفته بود که «علیالاصول در تاریخ بشریت، مجموعاً حدود پانزده نوع تمدن به وجود آمده است و این تمدنها عمدتاً تمدنهای فسیلی شدند و دیگر وجود ندارند. اما وقتی به اسلام میرسد، میگوید اسلام تمدن فسیلی نشده و مثل یک شیری است که فعلاً زمینگیر شده است. اگر به همین حالت بماند، خیال غرب میتواند راحت باشد، اما اگر اسلام بیدار شود، غرب باید بداند که روزگار بسیار سختی خواهد داشت.»۱
این نگرانی با توجه به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اوایل دهه ۹۰ میلادی، ایالات متحده آمریکا را بر آن داشت تا سرمست از شکست استخوانهای کمونیسم، درپی ایجاد «نظم نوین جهانی» باشد. اولین هدف هم برای استقرار این نظم، حضور در غرب آسیا بود. نگرانی از رشد اسلام سیاسی در منطقه و نیز سراپاماندن جمهوری اسلامی ایران علیرغم وقوع جنگ تحمیلی، اعمال تحریمها و درگذشت بنیانگذار انقلاب، به علاوه تضمین فروش و امنیت انرژی در خلیج فارس بهخصوص با توجه به تجربه تلخ شوکهای نفتی اول و دوم، انتخاب این منطقه را برای آمریکا بیش از بیش مهم و راهبردی مینمود. به همین دلیل در سال ۱۹۹۰ و به بهانه حمله عراق به کویت، آمریکا حضور نظامی خود را در منطقه با مجوز سازمان ملل رسمیت و مشروعیت بخشید. در سال ۲۰۰۱ میلادی نیز با فروریختن برجهای نیویورک و به بهانه مبارزه با تروریسم، موج دوم حضور نظامی آمریکا در غرب آسیا با حمله به افغانستان شکل گرفت که در سال ۲۰۰۳ به عراق هم کشیده شد؛ اما این بار بدون مجوز از سازمان ملل. البته این حضور به هیچ وجه نتایج دلخواه آمریکا را رقم نزد و این کشور برای اولین بار در تاریخ اشغالگریهای خود، بدون عقد قرارداد نظامی با کشور اشغالشده یعنی عراق، مجبور به ترک این کشور شد.
آمریکا و گردش به شرق در قسمت دوم
تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، مهمترین مسأله برای آمریکا استفاده حداکثری از نفت و گاز غرب آسیا بوده است. اما با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و درپی آن رشد اسلام سیاسی در منطقه، نگرانیهای آمریکا درباره ظهور و قدرت یافتن یک رقیب ایدئولوژیک افزایش یافت. آرنولد توینبی، متفکر انگلیسی در سال ۱۹۴۵ یعنی اواخر جنگ دوم جهانی گفته بود که «علیالاصول در تاریخ بشریت، مجموعاً حدود پانزده نوع تمدن به وجود آمده است و این تمدنها عمدتاً تمدنهای فسیلی شدند و دیگر وجود ندارند. اما وقتی به اسلام میرسد، میگوید اسلام تمدن فسیلی نشده و مثل یک شیری است که فعلاً زمینگیر شده است. اگر به همین حالت بماند، خیال غرب میتواند راحت باشد، اما اگر اسلام بیدار شود، غرب باید بداند که روزگار بسیار سختی خواهد داشت.»۱
آرنولد توینبی، متفکر انگلیسی در اواخر جنگ دوم جهانی گفته بود که «علیالاصول در تاریخ بشریت، مجموعاً حدود پانزده نوع تمدن به وجود آمده است و این تمدنها عمدتاً تمدنهای فسیلی شدند و دیگر وجود ندارند. اما وقتی به اسلام میرسد، میگوید اسلام تمدن فسیلی نشده و مثل یک شیری است که فعلاً زمینگیر شده است. اگر به همین حالت بماند، خیال غرب میتواند راحت باشد، اما اگر اسلام بیدار شود، غرب باید بداند که روزگار بسیار سختی خواهد داشت.
این نگرانی با توجه به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اوایل دهه ۹۰ میلادی، ایالات متحده آمریکا را بر آن داشت تا سرمست از شکست استخوانهای کمونیسم، درپی ایجاد «نظم نوین جهانی» باشد. اولین هدف هم برای استقرار این نظم، حضور در غرب آسیا بود. نگرانی از رشد اسلام سیاسی در منطقه و نیز سراپاماندن جمهوری اسلامی ایران علیرغم وقوع جنگ تحمیلی، اعمال تحریمها و درگذشت بنیانگذار انقلاب، به علاوه تضمین فروش و امنیت انرژی در خلیج فارس بهخصوص با توجه به تجربه تلخ شوکهای نفتی اول و دوم، انتخاب این منطقه را برای آمریکا بیش از بیش مهم و راهبردی مینمود. به همین دلیل در سال ۱۹۹۰ و به بهانه حمله عراق به کویت، آمریکا حضور نظامی خود را در منطقه با مجوز سازمان ملل رسمیت و مشروعیت بخشید. در سال ۲۰۰۱ میلادی نیز با فروریختن برجهای نیویورک و به بهانه مبارزه با تروریسم، موج دوم حضور نظامی آمریکا در غرب آسیا با حمله به افغانستان شکل گرفت که در سال ۲۰۰۳ به عراق هم کشیده شد؛ اما این بار بدون مجوز از سازمان ملل. البته این حضور به هیچ وجه نتایج دلخواه آمریکا را رقم نزد و این کشور برای اولین بار در تاریخ اشغالگریهای خود، بدون عقد قرارداد نظامی با کشور اشغالشده یعنی عراق، مجبور به ترک این کشور شد.
آمریکا و گردش به شرق در قسمت دوم
khamenei.ir